تقسیم کار ( (Division of labour
در جوامع امروزی افراد در انواع مشاغل گوناگون کار میکند که با توسعة صنعت پدید آمده است. در فرهنگهای سنتی اکثریت مردم به یک فعالیت اصلی اشتغال داشتند- گردآوری خوراک یا تولید خوراک و پیشههای مثل نجاری، سنگتراشی، آهنگری، بنایی و … در جوامع بزرگتر معمول گردیده است.
از نظر دورکیم جامعهشناس فرانسوی جوامع نخستین دارای همبستگی مکانیکی یا خودکار (mechanical solidarity) هستند که از مجموعهای از خانوادهها یا خرده واحدهای اجتماعی دیگر با مشخصههای مشترک تشکیل شده که اغلب از نظر اقتصادی خودکفا بوده و قادرند نیازهای تولیدی و مصرفی خود را تأمین کنند. علاوه بر این مردمان نخستین دارای وجدان جمعی (colective consience) یعنی کلیتی از اعتقادات و عواطف مشترک در میان شهروندان معمولی. که قواعد اخلاقی برای ایجاد همبستگی اجتماعی در این مجموعه اعتقادات (وجدان جمعی) تجلی پیدا میکردند.
از نظردور کیم جوامع باید تغییر کنند و تغییر نیز میکنند و در جامعة سالم و بهنجار (Normal) مقرراتی که اساس همبستگی را فراهم میکند به اقتضاء زمانه تحول مییابد.
به نظر او در گذر زندگی اجتماعی از دوران نخستین به عصر سرمایهداری جدید، همبستگی مکانیکی که بر اساس همانندی و وجدان جمعی بود، از هر سو و خاصه از سوی تقسیم فزایندة کار مورد هجوم قرار میگیرد و نشان میدهد که تقسیم کار نیرویی اساسی در تکامل تاریخی ساختارهای اجتماعی است. جوامع جدید از افرادی تشکیل یافتهاند که تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند و در زندگی روزانة خود به فعالیتهای تخصصی مشغولند و هنجارها و ارزشهای متفاوتی راهنمای رفتار شخصی آنهاست.
در اینجا وجدان جمعی نمیتواند حافظ همبستگی باشد، زیرا که وجدان شخصی یعنی تأکید بر تمایز فردی، به طور فزایندهای در اذهان مردم بروز میکند. با این وجود وجدان جمعی کاملاً محو نمیشود اما به صورت پند و اندرز و ضربالمثل در میآید.
از نظر دورکیم با تضعیف همبستگی مکانیکی و ایجاد همبستگی جدید ارگانیکی (Organic solidarity) کارکرد تقسیم کار همبستگی بر اساس عدم تشابه است. افراد و گروههایی که بسیار تخصصی شدهاند دیگر خودکفا نیستند و برای بقا خود باید همکاری کنند و به یکدیگر متکی هستند (گراب، 1381، ص 4-102).
در جوامع جدید کار به تعداد بیشماری مشاغل مختلف تقسیم میشود که افراد در آن تخصص دارند، در یک اقتصاد صنعتی تقسیم کار در سه بخش اصلی یعنی بخشهای یکم، دوم و سوم صورت گرفته است. صنایع بخش یکم صنایعیاند که شامل گردآوری یا استخراج منابع طبیعی میشوند شامل کشاورزی، معدن، جنگل و ماهیگیری. در مراحل نخست توسعة صنعتی بیشتر کارگران را میتوان در بخش یکم یافت. با افزایش استفاده از ماشینآلات و احداث کارخانهها، نسبت زیادی از کارگران به بخش دوم کشانده میشوند. این گروه شامل صنایعیاند که مواد خام را به کالاهای ساخته شده تبدیل میکنند. بخش سوم به صنایع خدماتی اطلاق میشود، مشاغلی که به جای تولید مستقیم کالا، خدمات به دیگران ارائه میکنند مانند پزشکی، آموزش و … (گیدنز، 1373،ص 518).
بر اساس تمایز میان این سه بخش که البته شاخص نسبتاً غیر دقیقی است. این امکان را فراهم میکند که میان انواع مختلف جوامع فرق قائل شویم. در کشورهای جهان سوم، حدود سه چهارم نیروی کار به کشاورزی اشتغال دارند و بقیه به طور مساوی میان صنعت و خدمات توزیع شدهاند، در کشورهای صنعتی، نسبت اندکی به تولید کشاورزی اشتغال دارند، مثلاً در بریتانیا کمتر از 2% در بخش کشاورزی کار میکنند در حالیکه در 1851 حدود 22% (همان).
اشکال تقسیم کار از نظر دورکیم
1- شکل بهنجار تقسیم کار؛ (Normal Division of labaur)
منظور دورکیم از کارکردهای مثبت تقسیم کار شکل آرمانی و بهنجار آنست. هنگامی تقسیم کار بهنجار است که مقررات اخلاقی صحیحی راهنمای کنش متقابل افراد باشد و دستیابی به پایگاههای اجتماعی عادلانه صورت گیرد. تقسیم کار هنگامی اخلاقی است که افراد با خویشتنداری با هم برخورد کنند و از تعهدات خود در مقابل یکدیگر و کل جامعه آگاه باشند. تقسیم کار هنگامی عادلانه است که افراد از فرصتهایی برابر برای دستیابی به پایگاههای اجتماعی برخوردار باشند و متناسب تواناییها و علایق فردی اشخاص باشد. نقص هر کدام از این اصول باعث پیدایش تقسیم کار نابهنجار میگردد. عدم وجود قواعد اخلاقی کافی، تقسیم کار آنومیک را بوجود میآورد، در حالی که بیعدالتی منجر به تقسیم کار اجباری میشود (گرب، 1381، ص 105).
2- شکل آنومیک تقسیم کار (Anomic Division of labour)
هر گاه تقسیم کار نتواند پیوندهای میان افراد را تعریف کند، عدم کنترل اخلاقی یا آنومی حادث میشود. در این نوع تقسیم کار به جای ایجاد همبستگی، منجر به نتایج عکس میشود که در آن تعهدات مقابل نادیده گرفته میشوند و در پی آن کشمکشی روی میدهد که از هیچ قانون و قاعدهای پیروی نمیکند. مثلاً هنگامیکه سرمایهداران و کارگران بر ضد هم برانگیخته شوند و هیچ کدام مصالحه نکنند پیامدهای آن بحرانهای صنعتی و بازرگانی است که با تضاد بین سرمایهدار و کارگر توأم است. و نهایتاً تقسیم کار آنومیک است، راه حل این معضل این است که هر فرد باید نقش خود در تقسیم کار را به بهترین صورت ممکن انجام دهد و تعهدهای خود را نسبت به جامعه به خاطر بسپارد. نقشهای افراد از نظر اهمیت یکسان نیست اما مادامی که آنها حس تعهد و مشارکت داشته باشند یعنی حس کنند برای تحقق هدفی مشخص کار میکنند و خدمتی انجام میدهند. کم کم جنبههای آنومیک تخفیف مییابد (همان، ص 106).
3- شکل اجباری تقسیم کار (Obligatory Division of labour)
به نظر دورکیم از بین بردن آنومی بوسیلة قواعد اخلاقی برای جوامع خوب ضروری است. اما قواعد به تنهایی نمیتواند تمام موارد نابهنجار را که همبستگی اجتماعی را به مخاطره میاندازد از میان بردارد. یعنی صرف وجود قوانین کافی نیست زیرا که گاه خود قوانین علتی برای ضرر و زیاناند. گاه ممکن است قوانین با اخلاقیات تطابق نداشته باشد یا مناسب زمانه نباشد و فقط به این دلیل حفظ شده که به نفع افراد خاصی است که قادرند آن قوانین را بوسیلة فریب و زور و یا با توسل به سنت پابرجا نگاه دارند، که اعمال این قوانین منجر به تقسیم کار نابهنجار میشود که دورکیم آنرا شکل اجباری تقسیم کار مینامد. در جامعة جدید بنیان اصلی اخلاقیات و همبستگی اجتماعی، رشد و شکوفایی فردگرایی است، یعنی شکوفایی آزادانة نیرویی اجتماعی که درون هر فرد وجود دارد. در تقسیم کار بهنجار، خود واقعی فرد که شامل تواناییهای ویژه و استعدادهای ذاتی وی است، مجال رشد کردن مییابد.
در این نظام، افراد به جایگاه مناسب خود در جامعه دست مییابند و به خواستههای خود میرسند و در عین حال توانایی خود را برای رفع حوایج جامعه به حداکثر میرسانند، ولی در تقسیم کار اجباری، افراد قدرتمند بر حسب منافع شخصی و خودخواهی عمل میکنند و با قواعد خود، پایگاه برتر خود را حفظ و دیگران را وادار به اجرای نقشهایی میکنند که با در نظر گرفتن تواناییها و علایق آنها، مناسب و عادلانه نیست. با وجود این، شرایط اجباری تا اندازهای قادر به ایجاد همبستگی است ولی به صورت ناقص و مسئلهساز و خطر فروپاشی نهایی آن را تهدید میکند. در چنین نظامی خیر جامعه و اکثر شهروندان، تابع اهداف خود خواهانة عدهای معدود است (همان، ص 108).
جنگ طبقاتی یکی از پیامدهای این نوع تقسیم کار است که در آن طبقههای پایین سعی میکنند نقشی را که عرف و قانون به آنها تحمیل کرده تغییر دهنده و طبقه حاکم را از مالکیت محروم کنند، و به اصطلاح نحوة توزیع نیروی کار بپردازند.
دورکیم میگوید در این تقسیم کار تحمیلی فرد و جامعه به درستی به منافع خود نمیرسند، لذا نابرابری بیرونی باید به هر قیمتی شده از بین برود زیرا که همبستگی ارگانیک را به خطر میاندازد و برای بقا جامعه مخاطرهآمیز است. در چنین شرایطی بدترین بیعدالتی، ناممکن ساختن تضاد و نپذیرفتن حق افراد برای مبارزه کردن است (همان، ص 109).