شاید صحبت ازلزوم اهمیت و جایگاه دین در زندگی انسان ها در کشور ما، توضیح واضحات یا آب در هاون کوبیدن به حساب آید. قرن هاست که دین در رگ وپی این مردم آمیخته شده است. دین بستگی نیرومندی با یکایک وجوه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جوامع دارد، بر آنها تاثیر می گذارد و از آن ها نیز تاثیر می پذیرد. هنرها، آداب و رسوم، ادبیات، اخلاق، زبان، دانشها، مفاهیم، ارزش ها، آیین ها و سازمان های دینی در امتداد هستی بشر متمدن با دین مرتبط بوده اند و هنوز نیز هستند و خواهند بود. تاثیر و تاثرهای آن هاست که حیات و پویایی جامعه را می سازد; همین ارتباط را در مورد نهادها و جهت گیریهای اقتصادی و سیاسی نیز می توان گفت، مثلا «سن سیمون» معتقد است که دین در صورت امروزی شده آن برای حفظ حیات اجتماعی و معنی دادن به آن اساسی و ضروری است و در نظرپیروان او، دین سیمانی (عامل پیوند) برای جامعه است; زیرا اجتماعی بودن انسان را بیان می کند، لذا دین شناسان درکاوش همه جانبه خود برای شناخت دین در جامعیت آن هم به شیوه های جامعه شناسی وهم به دستاوردهای مجموعه بزرگ علمی (اعم از جامعه شناسی عمومی، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی اقتصادی، جامعه شناسی شناخت، جامعه شناسی هنر، جامعه شناسی زبان و...) نیاز دارند، یکی از رویکردهای  دین شناسی رویکرد جامعه  شناسانه است. آشنایی با نظریات چند تن از بزرگ ترین جامعه شناسان جهان در مورد دین و جایگاه دین درزندگی خالی از لطف نیست. وظیفه جامعه شناسی دین مطالعه رابطه متقابل و کنش متقابل دین و جامعه است.

امیل دورکم جامعه  شناس فرانسوی:
دین مظهر قدرت جامعه است

فرانسه بعد از انقلاب به واسطه کشمکش بین سلطنت طلبان و ضد سلطنت طلبان، کاتولیک ها و  مخالفان غیرمذهبی آن ها و تعارض بین سرمایه وکار، رنج وعذاب فراوانی را تحمل می کرد.
بازتاب این بحران که بر جامعه فرانسه سایه افکنده بود در موجی ازآشوب، خشونت و نارضایتی دیده می شد. در چنین اوضاع و احوالی  محافظه کاران آرزوی بازگشت به دین، اقتدار وسلسله مراتب را در سر می پروراندند; یعنی جامعه ای که ثبات گذشته را داشته باشد، لیبرال ها به آزادی و حقوق فردی و استفاده از روش های صلح آمیز برای رسیدن به جمهوری دموکراتیک، غیر مذهبی و آزاد اعتقاد داشتند. افراطیون و تندروها نیز فکر می کردند که برای رسیدن به عدالت اجتماعی یک دگرگونی انقلابی ضروری است. در این  شرایط سیاسی و اجتماعی امیل دورکم در پی آن بود که جامعه شناسی علمی و جدیدی را پایه گذاری کند تا بتواند به فرانسه برای غلبه بر بحران اخلاقی که دست به گریبان آن بود کمک کند.
سهم نخستین دورکم در جامعه شناسی دین تحلیل او بود از نقشی که دین در پدید آوردن وجدان
جمعی، وجدان اخلاقی جمع وآگاهی اجتماعی دارد.  آخرین کار اساسی و اصلی دورکم، کتاب «صور بنیانی حیات دینی» است که یکی از اساسی  ترین کارهای انجام شده در قرن بیستم است. او در این اثر با بسط دادن تحلیلی که از احساسات ارائه می دهد و با نشان دادن اهمیت نهادها و سمبل ها به شرح خود از تعامل به عنوان منشا همبستگی و یکپارچگی، عمق وغنای بیشتری بخشید. دورکم این گونه می پنداشت که ماهیت اصلی دین را می توان در ساده ترین صورت دین که در ساده ترین جوامع یافت می شود، مشاهده کرد. به گفته دورکم دین را نمی توان بر حسب ماورای طبیعی بودن آن; یعنی نظری که بر مبنای آن دین آخرین تحول در فکر انسانی است ویا بر حسب مفاهیمی که از خدایان وارواح وجود دارد، تعریف کرد; چرا که چنین عقایدی دربرخی از ادیان بزرگ مانند بودائی و جینی یا اساسا وجود ندارد ویا باوری ثانویه است. دورکم دین را برحسب آن چه وی اساسی ترین عامل فرق گذاری که انسان می شناسد; یعنی مقدس و نامقدس تعریف می کند.
دورکم، دین را به عنوان منشا اصلی اصول اخلاقی وهمبستگی اجتماعی شناسایی کرد. به زعم او گردهم آیی مردم در مراسم مذهبی، هم باعث تقویت باورهای دینی وهم موجب به وجود آمدن احساسات پرشور و شدید می شود که باعث تقویت پیوند بین مردم می شود. بدین ترتیب آئین های دینی با تقویت باورهای جمعی و اخلاقیات و نیز با پیوند شرکت کنندگان به یکدیگر، باعث همبستگی جامعه می شود. کارکرد دین در جامعه، یکپارچه کردن وانسجام آن است. او در کتاب «درباره تعریف پدیده دین»، نقش عاملیت برای دین  قائل شد; یعنی اعتقادات و اعمال دینی به اخلاق جامعه همسانی می بخشد و بنابراین جامعه شناسی دین باید نیروهای اجتماعی را که بر شخص معتقد چیره است و شرایطی را که احساسات دینی را بر می انگیزاند مطالعه کند. به اعتقاد دورکم، تکامل دین  مترادف و متوازی با تکامل اخلاق است.همزمان با ادیان، قواعد حقوق و اخلاق نیزعام و همه شمول می شوند. چیزی ازاخلاق در دین و چیزی از دین در اخلاق وجود دارد و عملا حیات اخلاقی کنونی سرا پا انباشت از دیانت است. از لحظه ای که اخلاق در همه جای تاریخ چنین نشانه ای از دیانت تلقی شده است ناممکن است که بتواند یکسره از این خصلت عاری شود; زیرا در این صورت به حیات خویش پایان خواهد داد.
او در کتاب «صورت های آغازین حیات دینی» ادعاهای چندی را مطرح کرد که عبارتند از:
1- اعتقادات، اعمال شعائری و وجودهای مقدس مخلوق فکر جمعی اند ودردوره های جوشش جمعی ایجادمی شوند.
2- دین راهی مخصوص برای نمایش واقعیات اجتماعی است که دارای دو صورت شناختی و بیانی است. درصورت شناختی، دین راهی است برای درک واقعیت و در صورت بیانی، دین راهی است برای نمادی کردن و نمایشی کردن روابط اجتماعی.
3- دین به طور مداوم جمع را می سازد و بازسازی می کند و این کار را با محکم کردن پیوند هایی که فرد را به جامعه متصل می کند انجام می دهد. دین شرایط ضروری حیات اجتماعی و به سبب آن حیات فردی را ابقا می کند. به این ترتیب دورکم توانست کارکردهای دین را به طور جامع، عمومی و ضروری بیان کند.

ماکس وبر - جامعه شناس مشهورآلمانی-:
دین جهت دهنده جامعه است

وبر با تاکید برعینیت در تحقیقات علمی و تحلیلش ازاعمال انسانی با استعانت از انگیزه ها بر این زمینه از مباحث جامعه شناسی اثرعمیق نهاد. او از تفسیر مارکسی رابطه اقتصاد و دین خشنود نبود، رابطه بین اجتماعاتی که محل رشد سریع سرمایه داری بودند با دین مردمشان را به دقت آزمود.
برجسته ترین پرسش تحقیق سه جلدی وبر درباره ادیان جهان - چرا سرمایه داری وجود دارد؟-هسته اصلی و کانون توجه، شاهکار وی; یعنی «بررسی مقایسه ای بین دین و اقتصاد» بود. او تزی را مطرح کرد که پویایی شیوه تولید سرمایه داری را با ویژگی کار و خویشتن داری برگرفته از دین مرتبط ساخته و آنان را در یک حالت تبادلی با یکدیگر قرار می داد. او خویشتن داری را نوعی ریاضت خواند و مدعی شد که این ویژگی به طور خاص، خصیصه اعضای فرقه پروتستان است. با توجه به این رابطه فرضی بین  یک سیستم اقتصادی خاص و دین خاص، وبر ادعا کرد که قرابتی گزینشی را کشف کرده که به ما کمک می کند تا یکی از دلایل پیدایش و موفقیت سرمایه  داری مدرن را بشناسیم.
وی معتقد بود که یکی ازعوامل تسهیل کننده و پشتیبان اقتصادهای پویا و بازارگرا که نوعا در غرب دیده می شود در جنبش دین پیرایی و نظام های اعتقادی ضد سنتی نهفته است. در این نظام های اعتقادی، کار، پس انداز، سرمایه گذاری و موفقیت در کارفرمایی، تصدیق و تایید شده و به طور خلاصه آن که ایجاد ثروت یک تکلیف محسوب می شود.
مطالعات مقایسه ای وبر درباره ادیان جهان - در چین، هند، در یهودیت باستان و مطالعات ناتمام او درباره اسلام - به این منظور انجام شدتا نشان دهد که چرا و چگونه  شرایط لازم برای بروز و ظهور طبیعی سرمایه داری مدرن درمحیط هایی متفاوت از محیط غرب وجود نداشته است.
بنای جامعه شناسی دین وبر بر مفهوم الهیت است. وبر تشخیص داد که دین ها را می توان به  دین های چند خداپرستی ویکتاپرستی تقسیم کرد. به زعم او از بین همه ادیان فقط دو دین به معنای کامل و دقیق کلمه یکتا پرستند: دین اسلام ودین یهود.
جامعه شناسی دین  وبر می خواهد اثبات کند که در ادیان عقلانیتی وجود دارد که عقلانیت علمی نیست. منطق ما بعدالطبیعی یا دین آدمیان که از فعالیت ذهنی ایشان ناشی می شود، قیاسی است نیمه عقلانی و نیمه روان شناختی. آثار وبر القاکننده این معنا هستند که بشر دائما در کار طرح پرسش بنیادی از معنای هستی است، پرسشی که دارای پاسخ منطقی و قاطع نیست; اما پاسخ های گوناگون داده شده به آن همه یکسان معتبرند.
به نظر وبر سه شرط اساسی برای جهت گیری دینی جامعه باید موجود باشد تا تحول اقتصاد را به سوی سرمایه داری تسهیل کند. اولا نجات نهائی انسان به نحوه عمل او در این زندگی بستگی نداشته باشد، بلکه فقط به خواست خدا وتفضل او وابسته شود. ثانیا مذهب جبری نباید به این منجر شود که شخص، بیکارگی و بی تفاوتی پیشه کند. تعلیم دین باید کار و کوشش سخت و خستگی ناپذیرباشد، در کار و کوشش با انضباط کامل عمل کند و این را تکلیف دینی خود بداند. ثالثا نعمات دنیا باید هدف زندگی قرار بگیرد و تاکید دین باید بی  اعتباری دنیا و بی اهمیتی  لذات آن نباشد.
وبر در جامعه شناسی دینی خود سه نوع  کنش دینی را ازهم باز شناخته است: کنش دینی جادوگر، دین یار و دین آور. جادوگر می خواهد با سحر وافسون ارواح شریر را تحت قدرت خود در آورد، در حالی که یک دین یار در خدمت، دینی بخصوص است و الهیت مورد نظر خود را تکریم می کند. دین آور، شخصی است دارای کاریسما که رسالتی دارد و رسالتش به وی حکم می کند که دین یا آیین یا حکم خداوند را اعلام کند. به این ترتیب تفاوتی وجود ندارد در این که او مجدد آیینی منسوخ شده باشد، یا واضع آیینی نو.او باور داشت که روی سخن پیامبران، همه ادیان است نه  فقط اعضای یک گروه ملی یا قومی خاص. وبرعمیقا معتقد بود در اسلام عقلانیت لازم برای رسیدن به یک اقتصاد امروزین وجود دارد.

یواخیم واخ - جامعه شناس آلمانی-:
درک همدلانه دین در بطن جامعه

واخ  کرسی دانش دین  را در دانشگاه شیکاگو تاسیس کرد. وی  وظیفه جامعه شناسی دین را تحقیق در تاثیرات متقابل دین و جامعه می دانست که شامل تاثیر دین بر صور و خصوصیات سازمان اجتماعی و تاثیر جامعه بر روابط اجتماعی درون یک دین است. در اندیشه ای که واخ از دانش دین داشت، دین شامل جنبه نظری (فکری)، عملی(رفتاری) و نهادی (اجتماعی) می شد; واخ می  کوشید که بگوید چگونه ارزش های دینی نهادهایی را که بیانگر آن ها هستند شکل می دهند.
او در کتاب «دانش دین» به تشریح طرز عمل برای مطالعه ادیان که مستقل از الهیات و فلسفه باشد پرداخت و کوشید ثابت کند که می توان کل تجربه دینی بشر را به طریق توصیفی بیان کرد. تعلق خطر اصلی واخ  بعد جهانی دین بود; زیرا در جستجوی فهم اعمال و اعتقادات همه فرهنگ ها و ادیان بود. او بر آن بود که  این طرح عملی و قابل اجراست; زیرا به طبیعت و ذهن مشترک انسانی قائل بود، امری که شامل دین همگانی ذاتی می شود. وی بر طرز عمل شدیدا عالمانه تاکید می کرد و درهمان حال بررویکردی که شیوه تاویل را در مطالعات دینی بسط دهد پافشاری داشت و معتقد بود که محقق باید از پیش در معرض امور دینی قرار گرفته و آن را حس و لمس کرده باشد. او مانند اسلاف خویش تاکید داشت که دانشمند باید در بعد دینی خودش رشد یافته باشد.
واخ در کتاب «جامعه شناسی دین»، شکل های بیان دینی را این گونه معرفی می کند: اولا بیان نظری که اصول اعتقادی آن است. ثانیا بیان عملی که با شعائر وآداب هردین تحقق می پذیرد. ثالثا: بیان اجتماعی که در پیوند مومنان با یکدیگر و دین جمعی و گروهی جلوه گر می شود.
واخ، به چند نوع انسان دینی قائل است که مهم ترین آن ها انسان دینی اصیل یا بنیان گذاراست. انسان دینی بنیانگذار در جامعه اش بی همتاست، واسطه ای است برای انکشاف مثبت امر مقدس. انسان های دینی دیگرعبارتنداز: پیروان، شهدا، مصلحان، دین یاران، علمای الهیات و ...
او صفت مشخصه انسان دینی را نه در کیفیت یا کنش درونی شخصیت، بلکه در اثر تاریخی و جامعه شناختی شخصیت او یا در کاریزمای رسمی او می دانست.
واخ هنگام بررسی رابطه دین و جامعه می کوشد که نوعی ارتباط بین آن چه خود گروه طبیعی  و گروه دینی می خواند برقرار کند و در این راه شش گونه شعائر را مورد بررسی قرار می دهد: شعائر خانوادگی، خویشاوندی، محلی، نژادی، ملی و سرانجام پیوستگی شعائری برمبنای سن و جنسیت. واخ این  گروه بندی را اصلی تازه  در گروه بندی های اجتماعی می داند.
منابع:
1-  مسعود جلالی مقدم. آرای جامعه شناسان بزرگ درباره  دین. نشر مرکز.1379.
2- راب استونز. متفکران بزرگ جامعه شناسی. مهرداد  میردامادی. نشر مرکز.1379 .
3-  امیل دورکم. فلسفه و جامعه شناسی. فرحناز خمسه ای. مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها. 1360.
4- ماکس وبر. اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری. عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی. انتشارات علمی و فرهنگی.1373

جامعه شناسی حقوقی; بازخوانی کارکردهای اجتماعی قانون

جامعه شناسی حقوقی، مانند برخی از رشته ها و دیسیپلین های علمی که در دوره جدید علوم، ظهور و بروز یافته اند، متوجه مسایل اجتماعی و کارکردهای اجتماعی حقوق است . از منظر جامعه شناسی حقوقی، «حقوق » یعنی نهادها، نظام ها، نظریه ها و اقدام های حقوقی و قضایی که تاثیرات و انعکاس های اجتماعی دارد . از این رو جامعه شناسی حقوقی بیش از آن که یک امر انتزاعی، اقدام های حقوقی و قضایی که تاثیرات و انعکاس های اجتماعی دارد . از این رو جامعه شناسی حقوقی بیش از آن که یک امر انتزاعی، (abstrait) باشد، یک امر انضمامی، (concret) است که به همراه سایر امور اجتماعی قابل مطالعه و بررسی است . بی جهت نیست که هانری لوی برول جامعه شناس که به مباحث جامعه شناسی حقوقی توجه زیادی نموده است، معتقد است که: «حقوق، اجتماعی ترین امر اجتماعی است و بیش از مذهب و زبان و هنر سرشت نهانی گروه های اجتماعی را نشان می دهد . قواعد قضایی یک کشور آیینه تمایلات و آرزوها و روابطی است که میان نیروهای اجتماعی وجود دارد . (1) » از این روست که «عرف » در تعیین منابع حقوق نقش اساسی دارد; زیرا عرف گرچه خاستگاه اجتماعی دارد و چارچوب های رفتاری و هنجاری هر جامعه را مشخص و تعیین می کند، ولی امروزه عرف در چارچوب مباحث حقوقی، یکی از منابع اساسی و زیر بنایی در تدوین قوانین و مقررات حقوقی به شمار می رود . حقوق همانند سایر مظاهر زندگی اجتماعی انسان، از همان آغاز با دیگر پدیدارهای جامعه، مخصوصا با آداب مذهبی و عرف و رسوم آمیخته، و بدین رو امروزه «عرف » نیز علی رغم وجود منابع دیگر حقوقی، از قبیل قانون گذاری، کنوانسیون ها و قراردادها، در شکل گیری و تدوین حقوق نقش بسزایی داشته است .

درباره جایگاه حقوق در زندگی اجتماعی می توان به سه دیدگاه متفاوت اشاره کرد:

1 . گروهی از جامعه شناسان با گرایش بعضا مارکسیستی برآنند که امور اقتصادی، ماده حیات اجتماعی و زیر بنا است، ولی حقوق صورت آن و روبنا است . دراین دیدگاه، حقوق تابع شرایطی است که از پیش تعیین شده است و بر فعالیت های افراد و گروه ها تحمیل می شود . از این روست که می توان «عنصر اجبار» را در روابط حقوقی بازخوانی نمود . فن یهرینگ (2) می نویسد: «به نظر من می توان حقوق را مجموعه قواعدی که دولت به موجب آن ها اعمال اجبار می کند، تعریف کرد . . . فقط آن مقررات اجتماعی که از طرف اجتماع ضمانت اجرایی دارد، حقوق نامیده می شود . دولت صاحب قدرتی است که این اجبار را تحمیل می کند .» بی شک تفاوت میان اخلاق و حقوق نیز با وارد کردن عنصر «اجبارقانونی » روشن می شود . از سوی دیگر تیماشف (3) حقوق را مجموعه قواعدی می داند که از طرف «قدرت اجتماعی » رسمیت یافته، مورد حمایت قرار گرفته باشد . بنابراین تنها «دولت » ایجاد کننده حقوق نیست، بلکه وجدان عمومی، سنت ها و عرف ها در تعیین حقوق نقش مهمی دارند .

2 . دیدگاه دیگری بر آن است که حقوق اساسا با سایر مظاهر زندگی اجتماعی همبستگی دارد و نمی توان آن را - چنان که هنوز هم غالبا اعمال می شود - جدا از سایر امور اجتماعی بررسی کرد . کارل مارکس خود در مقدمه کتاب «انتقاد اقتصاد سیاسی » می نویسد: بررسی هایم مرا متقاعد کرد که روابط قضایی و اشکال مختلف زندگی سیاسی را نمی توان فقط در محدوده خود آنها، یا براساس به اصطلاح گسترش عمومی ذهن بشری موردمطالعه قرار داد .» مطالعه درباره بنیاد حقوق نشان می دهد که حقوق با سایر اشکال فعالیت های اجتماعی آمیخته است و همان گونه که امیل دورکیم خاطرنشان ساخته است، حقوق، سمبل مرئی همبستگی اجتماعی است .

3 . در این دیدگاه، حقوق معرف کلیه پدیده های روانشناسی اجتماع است . این دانشمندان که با گرایش های روانشناسی اجتماعی به نقش حقوق در جامعه و خاستگاه آن توجه می کنند، بر آنند که هر نظام حقوقی، بیش از هر چیز یک نظام فکری است و به تعبیر دیگر حقوق نظام ارزش ها است; ارزش هایی که آرمانی و ایده آل شناخته شده اند . ژان ره (4) حقوقدان فرانسوی که به زمینه های اجتماعی و روانشناسی اجتماعی حقوق علاقه نشان می دهد، در این دسته قرار می گیرد . با بررسی و مطالعه سه دیدگاه یادشده، به نظر می رسد که نقش اجتماعی حقوق چه به صورت زیربنایی اقتصاد، یا به عنوان مظهر همبستگی اجتماعی یا معرفی روانشناسی اجتماعی، مورد توجه جامعه شناسی حقوقی بوده است و این رشته جدید یا بین رشته ای جدید، در عرصه علوم اجتماعی، می تواند تاثیر قابل ملاحظه ای در توجه به مسایل اجتماعی و بازتاب های اجتماعی حقوق در عرصه اجتماع و روابط اجتماعی داشته باشد . از این رو بسیاری بر آنند که ارتباط مسایل حقوقی با مسایل اجتماعی، تنگ تر و نزدیک تر از ارتباط مسایل حقوقی با مسایل اخلاقی و دینی و حتی اقتصادی; در امور حقوقی و بازتاب های اعمال قضایی، این ارتباط محسوس تر و نمایان تر است .

تاریخچه جامعه شناسی حقوقی

تاریخ جامعه شناسی حقوقی، گرچه به ارسطو نسبت داده شده است و با اندیشه های گروسیدس، مونتسکیو، فیخته، کروس، پرودن و بالاخره سن سیمون رشد یافته است، ولی به معنای اخص کلمه، تاریخ جامعه شناسی حقوقی با امیل دورکیم و مکتب او آغاز می شود . وی در نظریه همبستگی اجتماعی، برای حقوق اهمیتی خاص قایل است و بر آن است که نماد آشکار در همبستگی اجتماعی حقوق است و ممکن نیست که زندگی عمومی جامعه در نقطه ای توسعه یابد، مگر این که در همان زمان و در همان رابطه، حقوق نیز توسعه پذیرد . (5)

دورکیم حقوق را به مثابه «قواعدی برای ضمانت اجراهای سازمان یافته » تعریف می کند و نتیجه می گیرد که در طبقه بندی علمی رشته های حقوق، طبق نظریه قدیمی حقوقدانان، مبنی بر تفاوت نهادن میان حقوق عمومی و حقوق خصوصی که صرفا نتیجه ای علمی دارد، میسر نیست .» به عقیده او دو نوع حقوق وجود دارد: حقوقی که مربوط به همبستگی مکانیکی یا زاده شباهت هاست; حقوقی که مربوط به همبستگی ارگانیکی است یا زاده بی شباهت ها . حقوقی که نماد همبستگی مکانیکی است، حقوق جزا است و حقوقی که نماد همبستگی ارگانیکی جامعه است، شامل حقوق خانوده، مقررات مربوط به قراردادها، حقوق بازرگانی ، حقوق اداری و حقوق اساسی می شود . قسمت اول حقوق با ضمانت اجراهای بازدارنده همراه است و قسمت دوم با ضمانت اجراهای ترمیم کننده . بدین سان در جامعه معین ، هر چه همبستگی مکانیکی جامعه بیشتر باشد، آدمی بدون واسطه و مستقیم به جامعه همگون وابسته تر است و حقوق «بازدارنده » بر حقوق «ترمیم کننده » برتری دارد . برعکس، ضمانت اجراهای ترمیم کننده، ضامن تقسیم کار اجتماعی است که خود یکی از آثار آن است و با پذیرفتن جنبه انفرادی و شخصی آن ، خواستار آرمان جمعی انعطاف پذیرتری است .

درباره مفهوم جامعه شناسی حقوقی

اگر از منظر جامعه شناسی حقوقی، بخواهیم حقوق را تعریف کنیم، حقوق، در چارچوب اجتماعی معین، کوششی است برای ایجاد عدالت، از راه برقراری پیوندها و پیوستگی های چند جانبه میان خواست ها و تکالیف که اعتبارشان ناشی از قواعد و هنجارهایی است که این قواعد، ضمانت اجرای رفتارهای اجتماعی مربوط را در خود دارند .

این ضمانت اجتماعی به خصوص هنگامی می تواند مؤثر واقع شود که این قواعد ناشی از ساخت های اجتماعی مؤثر در جامعه باشد . هنگامی که این ساخت ها در تعادل خود متضمن تشکیلاتی باشد ، معمولا اجبار بیرونی با حقوق همراه است; اما این امر الزامی نیست .

با این تعریف از «حقوق » ، اکنون می توانیم جامعه شناسی حقوقی را این گونه تعریف کنیم: «جامعه شناسی حقوقی عبارت است از مطالعه واقعیت جامع حقوق که تعیین کننده انواع حقوق، مقررات و سیستم های حقوقی است و نیز بررسی صورت تحقق وتبیین حقوق در پیوندی که با انواع محیطهای اجتماعی مربوطه از نظرکارکرد دارد . جامعه شناسی حقوقی در عین حال به بررسی تغییرات اهمیت حقوق و تغییرات شیوه ها و آیین های حقوقی می پردازد و نقش متغیر حقوقدانان را در حقوق تعیین می کند و سرانجام به مطالعه تکوینی هماهنگی میان تمایلات گسترش حقوق و عوامل آن در داخل ساخت های اجتماعی کلی و جزئی می پردازد . (6) »

هانری لوی برول (7) سه وظیفه عمده برای جامعه شناسی حقوق برمی شمارد:

1 . جامعه شناسی حقوقی در تجزیه و تحلیلی که از جامعیت واقعیت اجتماعی حقوق ارائه می دهد، در مرحله نخست به تعیین انواع حقوق، مقررات و دستگاه های حقوقی که در کادرهای اجتماعی خاص عمل می کنند، می پردازد و تعیین ارتباط آن ها را با این کادرهای اجتماعی، از نظر محتوا و صورت، به انجام می رساند .

بررسی واقعیت اجتماعی حقوق در جامعیت خود براساس رفتارهای اجتماعی واقعی، چه شالوده ای باشد یا نباشد، چه سازمان یافته باشد یا نباشد، چه منظم باشد یا نباشد، براساس ریخت شناسی آن ها صورت می گیرد; با توجه به الگوها، قواعد، نمادها و نیز به حساب آوردن اعتقادها و ارزش های قضایی; مجموعه ای که براساس قواعد و تجربیات قضایی که آن ها را به رسمیت می شناسد، استوار است .

آنچه نوع حقوق را در بر می گیرد، تشخیص حقوق برحسب خصوصیت درونی آن است . مثلا تقابل میان حقوق اجتماعی و حقوق بین المللی در حقوق اجتماعی، جمع مستقیما در پیوند دادن خواست ها و تکالیف محدود می شود; بی آن که جمع مستقیما دخالت کند . این دو نوع حقوق به نوبه خود، به انواع گوناگون تقسیم می شوند .

2 . دومین وظیفه جامعه شناسی حقوقی، مطالعه تغییرات اهمیت حقوق در سلسله مراتب قواعد اجتماعی و مظاهر تمدن است . این امر بیشتر به نظام های قضایی و دستگاه های حقوقی، متناسب با شالوده های اجتماعی، مربوط می شود . دراین کارویژه، جامعه شناسی حقوقی به زیرساخت های اجتماعی و هنجارهای تشکیل دهنده قواعد حقوقی توجه کرده، می کوشد شالوده های اجتماعی حقوق را به مطالعه گیرد .

3 . وظیفه دیگر جامعه شناسی حقوقی، بررسی تغییرات شیوه های مستمرسازی حقوقی است در این کارویژه، جامعه شناسی حقوقی تلاش می کند، آیین ها و نظریات حقوقی را که منجر به «سازمان حقوقی » جامعه می شود، بررسی و مطالعه نماید .

4 . چهارمین وظیفه جامعه شناسی حقوقی، بررسی نقش متغیر گروه های حقوقدان در زندگی حقوقی و حیات اجتماعی طبقات مردمی، دولت، سازمان مذهبی، مؤسسات اقتصادی، سندیکاه ها و غیره است . در این کارویژه، جامعه شناسی حقوقی به مطالعه «کارگزاران حقوقی » می پردازد . قضات، حقوقدان ها، وکلا و کسانی که جامعه علمی حقوقی را تشکیل می دهند، مورد بررسی جامعه شناسی حقوقی قرار دارند . با این تعریف از جامعه شناسی حقوقی است که برخی از جامعه شناسان منشا «دولت » را از دریچه جامعه شناسی حقوقی این گونه توصیف کرده اند که دولت منشا حقوق انضباطی داخلی است که شامل مجموعه اعمال حقوقی می گردد که از اقتدار اجتماعی نهادینه شده ناشی می گردد . . . که به نفع سازمان بوده و ضمانت اجرایی آن، قوه قهریه ای است که سازمان در اختیار دارد . (8)

جامعه شناسی حقوقی توضیح می دهد که چگونه «حقوق و ساختارهای حقوقی جامعه » ، تعریف و تبیین شده اند و با به کارگیری جامعه شناسی حقوقی به نقش و کارکردهای آشکار و نهان قانون در حوزه اجتماعی پی می بریم . از این رو جا دارد که در تمام مراحل قانونگذاری، اجرا و قضاوت قانون، زمینه های اجتماعی آن را در نظر گیریم .

قانونی می تواند در جامعه نافذ باشد و افراد جامعه را به سوی «همبستگی اجتماعی » سوق دهد که از بطن و زمینه های ارزشی و هنجاری جامعه، برخاسته باشد . حتی اجرای قانون نیز به ساخت ها و شالوده های حمایت کننده از قانون در جامعه بستگی دارد; زیرا اگر قانونی برخاسته از عرف، ارزش ها و هنجارهای جامعه نباشد، هزینه اجرا و نظارت قانونی بر آن سنگین می شود . گرچه دولت نقش محوری در تولید و بازتولید «قوانین » دارد، ولی «فرهنگ عمومی » جامعه که حاوی ارزش ها، هنجارها و الگوهای اجتماعی است، می تواند در مفید بودن یا مضر بودن قوانین و مقررات رسمی، مؤثر باشد .

در مثلث قانون، جامعه و دولت، تعامل میان این سه، باز تولید نظم و انسجام اجتماعی است . انسجام اجتماعی ای که می توند قوام بخش حیات اجتماعی باشد و رشد و شکوفایی اقتصادی - سیاسی و در یک کلام «توسعه همه جانبه » را به ارمغان آورد . «توسعه همه جانبه » تنها در سایه هماهنگی و وفاق اجتماعی تحقق می پذیرد و با وفاق اجتماعی است که جامعه می تواند به آرمان ها و ایده های مورد نظر دست یابد .

پی نوشت ها:

1. حقوق و جامعه شناسی، هانری لوی برول و دیگران، ترجمه مصطفی رحیمی، تهران: سروش، 1371، ص 45 .

2. Von Jhering

3. Timasheff

4. Jean Ray

5. پیرامون دیدگاه های امیل دورکیم درباره حقوق و جامعه شناسی به کتاب درباره تقسیم کار اجتماعی او مراجعه شود .

6. همان، حقوق و جامعه شناسی، ص 124 .

7. همان، ص 120 .

8. ژاک شوالیه، دولت قانونمند، ترجمه حمید رضا ملک محمدی، تهران: نشر دادگستر، 1378، ص 43 .

جزوه نظریه جامعه شناسی (1 )

1-نظریه: ابزاری است برای علم ،بدون نظریه علم نمی تواند به حل مسائل پرداخت.

با هدف حل مسئله:

نظریه  از منظر فلسفه علم:نظریه را می توان مجموعه ای منسجم  و سازگار از گزاره های  علمی دانست  که هدف  آن شناخت  و تبیین پدیده هاست.

گزاره ها:هر گونه جمله علمی  که حاوی خبری راجع به جهان باشد و بتوان صدق و کذب  ان را مشخص کرد.

تبیین:بیان چگونگی ،چرایی و چیستی

گزاره های  جامعه شناختی  در ارتباط با  جهان اجتماعی

گزاره های جامعه شناختی:یعنی در نظر گرفتن  یک سیستم (زندگی)در ازمون خرده سیستم ها  وجود دارد.

با توجه به نظریه  پارسونتر:

1-وجوه سیاسی            2-وجوه حقوقی      3-وجوه اجتماعی       4-وجوه ارگانیکی

شکل گیری نظریه اجتماعی:نظریه و جامعه شناسی  محصول خود آن جامعه است بستگی دارد که ان جامعه چگونه بوده  در حقیقت ایینه تمام نمای وضعیت ان جامعه است.

نظریه ، جنس آن چیزی است که کمک می کند بهتر جامعه شناسی را بشناسیم. گزاره هایی هستند که منسجم اند وگزارهای علمی هستند وسعی میکنند بخشی از وجوه  اجتماعی را برای ما تبیین کنند. نظریه ها باید چیزی راجع به چرایی و چیستی کا رکرد نظام اجتماعی به ما می گویند.

-آیا بین نظریه اجتماعی ونظریه جامعه شناختی تفاوتی هست یا نیست؟ اگر هست چه تفاوتی واگرنیست چرا؟

- نظریه اجتماعی با جهان اجتماعی سروکار دارد. به صورت عام ولی نظریه جامعه شناختی با یک جامعه خاص سروکار دارد با جامعه خاص – نظریه اجتماعی آراء و افکارمردم را مدون می کند. نظریه جامعه شناسی آراء جامعه شناسان را . نظریه جامعه شناسی ثابت شده – نظریه اجتماعی قابل تغییر هستند.

نظریه اجتماعی یک بحث کلی است که درجامعه شناختی ازدرون آن بیرون می آید و نظریه جامعه شناختی از نظریه اجتماعی گرفته شده .

نظریه جامعه شناسی یک علم است ولی نظریه اجتماعی یک دانش است – نظریه اجتماعی قدمتش زیادتراست اما نظریه جامعه شناختی 200 سال قدمت دارد. (تفاوت نطریه اجتماعی و نظریه جامعه شناختی است).اولین بحثی که در وبلاگ باید بگذاریم شکل گیری نظریه های اجتماعی یا نظریه جامعه شناختی : هم عوامل اجتماعی- اقتصادی – سیاسی فرهنگی و حقوقی که در جامعه غرب وجود داشت وپیدایش نظریه جامعه شناختی است. جورج ریترز این بحث را خوب پیش برده.حسن نظریه های جامعه شناسی این است که پویا ومنعطف است (این ها انقلاب سیاسی بود) بعد از انقلاب صنعتی هم شکل گرفت یعنی ماشینی شدن زندگی یا ماشینیسم که تبعاتی را دارد. شهرجای روستا را گرفت وماشین جای انسان را گرفت عقل جای شعور را گرفت روابط رسمی جای روابط غیر رسمی را گرفت.

چگونه رشد علوم تجربی واصلاح گری دینی وشکل گیری اینها روی نظریه های جامعه شناسی تآثیرگذاشته؟

سلطه کلیسا زیاد بودونمی گذاشت که نظرات خود رابگویند وکمرنگ شد نقش آنها راه بازشد برای آنها. اصلاح گری دینی ثمره اش را در آثارو نظریات میبینیم.تمام جامعه شناسان این دوره معتقدند که دین واعتقادات دینی چون تعیین کننده ارزش های اجتماعی است مثل یک سیمان اجتماعی است.منتها بحث شان انتقادی بود می گفتند این دین سنتی نمی توانست جوابگو باشد. یک تبیین ارائه داد همزمان باید جامعه از قیدوبند دین آزاد شود. پدیده سکولاریزم محصول این دوره است یعنی جدایی دین از دولت.سکولاریزم: تبدیل شدن دین به امر فردی زیمل و وبر بحث دارند- شکل گیری جامعه شناسی دینی محصول همین دوره است توسط وبرو دورکیم و بر تآثیر دین روی سرمایه داری را تبیین کرد.

عامل علمی یا رشد علمی : به تبیین علت ها پرداخت بحث کنت  درمورد پوزتیویسم بود  پیشرفت های علوم تجربی جامعه شناسان را وادار کرد که پیشرفت کند و از الگوهای علوم تجربی استفاده کردند (جامعه شناسان)

آنها خواستند شکل و ماهیت جامعه شناختی را علمی کنند. اولین پژوهش علمی ازدورکیم است. خودکشی پدیده اجتماعی است ودر دوره دورکیم کشف مهمی بود.علوم تجربی کمک زیادی به نظریه های جامعه شناختی کرد.

- از نظر حقوقی: شکل گیری حقوقی و تکالیف  قانون مند شدن روابط اجتماعی  حق و حقوق شهروندی که بوروژوایی محصول این دوران است. یکی از پدیده حقوقی که جامعه شناسی هم هست حقوق شهروندی است.

یا دموکراسی که از منظر حقوقی قانون جای مردم را می گیرد. درفئودالیته شاه قانون است اما در در دموکراسی قانون شاه است . این تغییراتی است که درخود غرب اتفاق افتاد و منجر به شکل گیری نظریه جامعه شناختی شد. نتیجه خوب و مهم اینکه یک شبه هم اتفاق نیفتاد .

1- نظریه های جامعه شناسی محصول تحولات جامعه شناختی هستند رابطه دوسویه و دیا لکتیک است. هر گونه تغییری که درجامعه اتفاق می افتد منجر به تغییر درنظریه جامعه شناختی واجتماعی می شود.

نظریه چیست؟ ابعاد نظریه اجتماعی چیست ؟دست کم یان کرایب به ما می گوید: هر نظریه اجتماعی مانند طیفی می ماند که 4 بعد دارد که هر کدام از این ابعاد بخشی ازنظریه اجتماعی را محقق می کنند. نظریه های اجتماعی کارکردهای متنوعی داشته باشند وبا استفاده ازاین ابعاد که هم نظریه پردازان اجتماعی وهم مابهتر ازجهانی که در آن زندگی می کنیم سردر بیاوریم.

نظریه اجتماعی 4 بعد دارد: 1- بعد تبیینی 2- بعد هنجاری 3-  بعد عاطفی و احساسی 4- بعد باز اندیشی و باز آفرینی. (مانند قطعات پازل چهره هایی از خود نظریه پردازرابه ما نشان می دهد).

1- بعد تبیینی : بیانگر کارکردمهم معرفت شناسی نظریه اجتماعی این است که آنچه که نمیدانستیم برای ما می شناساند بدون نظریه نمی توانیم . به عبارت بهتر وجه تبیین نظریه اجتماعی به ما کمک می کند که از حیث ساختارها  فرآیندها و جریانات اجتماعی که درزندگی اجتماعی دارد کمک کند یا روشن می کند.

- جهان اجتماعی چگونه ساخته می شود و چه پیامد هایی دارد؟ و کنشگران با جهان چگونه ارتباط برقرار میکنند؟

در تبیین هم نظریه پرداز وهم ماکه مخاطب آن هستیم سر ازکارجهان اجتماعی درمی آوریم.

چطورروی کنشگر تآثیر می گذارد و...؟همه از دل نظریه اجتماعی باید درآید .زیرا شناخت مارا نسبت به جهان اجتماعی افزایش می دهد.ما نسبت به جهان اجتماعی جاهل و غافلیم (از طریق کالبدشکافی و آناتومی این ابعاد گام به گام پی می بریم به کارکرد نظریه).

کارکرد معرفت شناسی شناخت مارا نسبت به جهان اجتماعی به کار می برندواکنون این را از طریق نظریه می توانیم پیدا کنیم.

2- بعد هنجاری: که به درد علوم اجتماعی نمی خورد این 4 نظریه پرداز ( زیمل – دورکیم- وبر-مارکس)

که به عنوان پدران بنیان گذار هستند این بعدها راتقویت کردند و حل کردند به دنبال راه حل بودند این نظریه پردازان.

وقتی می گوییم بعد هنجاری یعنی چه؟ یعنی جامعه شناسان چه کار می کنند؟ وقتی می گوییم یک چیزی هنجاری است یعنی قانونی است وبا قانون سروکار دارد – یک بعد واقعی داریم و یک بعد هنجاری :آنچه که هست وملموس است بعدواقعی است اما هنجاری آن چیزی که باید باشد ولی نیست. جامعه شناسان موردنظر ما هستها را تبیین می کنند.

بعد واقعی وبعد هنجاری آن چه که هست را تبدیل به نظریه می کنند مانند بحثی که زیمل ومارکس  دارد 

در بعد هنجاری مارکس کجاست؟ وبر کجاست؟ زیمل کجاست؟

دورکیم ذهنش متمرکز بحث گذر ازجامعه سنتی و جامعه مدرن بوده(این مسئله دورکیم است)

جامعه سنتی مکانیکی است وجامعه مدرن: ارگانیکی . چرا دورکیم مکانیکی و ارگانیکی را گفته می توانست بگوید سنتی و مدرن.درست این است که سنتی را جامعه پیشا مدرن بگوییم وجامعه مدرن.

جامعه غرب در زمان دورکیم  وقبل از دورکیم : از پیشا مدرن شروع کرده و رسیده به دنیای مدرن. بعد هنجاری نظریه دورکیم  راجع به این مسئله کجاست؟ وزیمل:چون زیمل هم بحث از جامعه پیشامدرن است برای وبر هم مسئله است.حالا برای مارکس یک مقدار تغییرمی کند از نظام فئودالی  به سمت جامعه سرمایه داری حرکت می کند.

تفاوت عمده زیمل و وبر و دورکیم  و مارکس این است که انقلابی نیستند و اصاح گرند و تغییراتی  در نظام به وجود می آورند. مارکس به دنبال این است که اولآ: ریشه مسائل را ببیند دومآ:می خواهد راه حل اسا سی برای این ریشه ها بدهد.

دورکیم و وبر و زیمل نمی خواهند به نظام سرمایه داری حمله کنند نقد می کنند اما با مارکس  که این 3 نفر می گیرند با نتیجه ای که مارکس می گیرد متفاوت است این 3 نفر اصلاح گر هستند.

3- بعد عاطفی و احساسی: نظریه های اجتماعی مضمون زندگی خود نظریه پرداز حتی از زندگی شخصی اش است آنها هم انسان اند و در جامعه زندگی می کردند و تحت تآثیر پیامدها هستند وبودند. نظریه اجتماعی حاصل نظرورزیهای هنری شخصی نیست (یک طوری بود که خودشان زندگی می کنند ودیگران هم خوب زندگی کنند جامعه شناسان به دنبال این بودند. به قول : هر انسان با 3 وضعیت مرزی روبه رو است که روی رفتار کردار وآینده ما تآثیر میگذارد.

یکی مرز ژنتیکی است: در یک بخش آن عواطف و احساسات است.مثل خندیدن گریه کردن و غم و شادی دوستی  کینه  حسادت بلندپروازی های ما دربخش عواطف است. اما دغدغه های وجودی خیلی قوی است.متآسفانه این دغدغه های وجودی برعکس عواطف که بین هم مساوی تقسیم شده تقسیم نشده. به جای واژه مکتب از نظریه چشم انداز ورویکرد استفاده می شود.

نظریه های اجتماعی را می توان از 2 جهت دانست: 1- از درون باید آن را متوجه شویم. 2- مقایسه    

 تز انتی تز را ایجاد میکند و بعد سنتز بوجود می اید . د وره ای که مد نظر مارکس است این است که سرما یه داری  تز است و ضد ان پو رو لتالیا است و سنتز ان سو سیا لیسم میشود یعنی از برخورد انتی تز بوجود می اید.(نیروی مخالف )

 و از بر خورد این دو سنتز بوجود می اید نه این و نه ان    

مو ضوع اصلی ماکس وبر : کنش  اجتماعی  است .                                     

        ماکس وبر :  برای وبر تفاوت انسان و حیوان مقدماتی را شروع می کند از رفتار شروع میشود بعد به سراغ کنش می اید و بعد از ان کنش اجتماعی می پردازد .انچه که رفتار را تعیین می کند کنش می نا مند

Behaviour : رفتار

Action : کنش

Social action  : کنش اجتماعی 

رفتار :هر گونه عمل ارادی و غیر ارادی یا  نا خوا سته  که به طور غر یزی و بوا سطه یک محرک سر می زند .

کنش :هر گونه رفتا ری اگا ها نه و معنی داری که صور ت می گیر د .

 کنش اجتماعی :از نظر وبر: هر گونه کنش معنا دار و اگا ها نه ای که به سمت کنشگر دیگری جهت گیری کند .

4 نوع کنش داریم :1-کنش عقلانی معطو ف به هدف  2- کنش عقلانی معطوف به ارزش  3-کنش عقلا نی معطو ف به سنتی  4- کنش عقلانی معطوف به عا طفی

کنش زما نی معنا دار می شود که کنش گر به طور اگا هانه فرد د یگری را مد نظر می گیرد 

مثال 1 : یک فایل را انتخاب می کنیم ان را دانلود  می کنیم این یک  کنش است

مثال 2 :فایل را دانلود می کنیم برای کسی دیگر  send   می کند این یک کنش اجتماعی  است                                                                                                            

برای وبر هم اگا هی و هم عقلا نیت رکن اسا سی است  .

وبر 2 کنش عقلا نی را مهم  دانسته :1-معطوف به هدف  2-معطوف به ارزش

1-کنش معطوف به هدف :رسید ن به هدف از مهم ترین جهت گیری است .کنش اجتماعی و سیا سی معطوف به هدف است

2-معطوف به ارزش :کنش ها یی که اصل انجام عمل و تحقق ارز شها صورت می گیرد و حوزه فر هنگ در جا معه شناسی  از حو زه ها ی  معطوف به ارزش است

در حوزه فر هنگ کنش د ینی برای وبر از همه کنش ها مهم تر است 

3-کنش سنتی : کار ها یی که بر حسب سنت و عاد ت است و بر گر فته از تا ریخ و میرا ث تا ریخی است عادت و سنتی  است  ما نند عید گر فتن –عزا گر فتن -

کنش عا طفی : مانند را بطه ما در و دختر –پدر و فرزند 

مو ضو ع جا معه شنا سی وبر : تفکر –تبیین کنش اجتماعی است     

جا معه شنا سی  ما کس وبر :یکی با تفهم سر و کار دارد  مفهوم  بعدی تفسیری و مر حله بعدی تبیین است .

Vnderstanding : تفهم  (مرحله اول   )                         

Verstehen :

Interpret tain : تفسیر ( مرحله دوم )

Deutuny:

Emplanation : تبیین ( مرحله سوم )

Erklaren:

1-تفهم چیست ؟فهم معنایی که کنش گر برای کنش اجتما یی قا ئل است . جا معه شناس باید در مر حله اول معنای این را بفهمد  مثلا  جامعه شناس باید بفهمد  چرا برای  باران دعا می کند .

2-تفسیر چیست ؟ فهم جا معه شناس در غا لب زبان منطقی و علمی است .جامعه شناس باید بداند نتیجه فهم را در غالب زبان منطقی و علمی دانست مثلا :در مراسم عروسی به هم کمک می کنند این فهم را باید تفسیر کرد  و بیان کرد

3-تبیین چیست ؟ تشریح  نظمها و الگوها ی منظم و قا عده مند نهفته در پشت کنش اجتماعی برای رسیدن به خوا ستگاه شکل گیری کنش اجتماعی که شامل :انگیزه –دلایل  ومقا صد و نیات کنش گرا یان اجتماعی است .

کنش های جمعی از نظر یان کرایب : کنش اجتماعی که ما به ان معنا  می دهیم و مورد توجه وبر است .وبر کنش ها یی را مد نظر دارد که ان را تحلیل می کند مانند انقلاب  

از نظر وبر به دلیل وضوح و عقلا نیت و معنا مندی بیشتر در2 وا کنش اول برای او مهم است  (معطوف به هدف  و معطوف به ارزش )

کنش های عقلانی و مذهبی مد نظر است

ما نمی توانیم مو ضو عی را تبیین یا تفسیر یا تفهیم کنیم مگر انکه با فتهای ان را بدانیم پس برا ی  تبیین و تفهم و تفسیر در کنشهای اجتما عی باید  مهم ترین زمینهای اجتما عی را در نظر گرفت  .برای  وبر مهم ترین زمینه اجتما عی فرهنگ  است.  طبق برداشت وبر :تمام کنشهای دینی که ما داریم اینها در صورت مشمول عقلا نیت و معنا داری باشد روی کنش های اجتماعی متقا بل تاثیر می گذارد و این کنش اجتماعی معنا دار است و برای وبر اینها معنا دار است . 

کارل مارکس :  

     رویکر دهای مارکس  :approache یا رهیافت -رویه نزدیک شدن به شنا خت پدیده هاست         1)رویکردهای جامعه شناسی :یک نظریه کلان است که مارکس دارد اگر بخواهیم سیستماتیک رفتار کنیم خود این مو ضوعات از چند رویکرد یا جامعه کنشگر هستند   مارکس :2 ) رویکرد فلسفی اولین مو ضو ع اش است برای مارکس در این ایتم توان انسانی مطرح است .درباره پتانسیل ها و توانهای ذهنی و عینی صحبت میکند تاکید مارکس روی این است که انسان چه توانایی ها یی دارد    ب) انسانها چه نیا زهایی دا شتند -چگونه تعمیم شده . بحث او در مورد تمایز انسان از مو ضو عات (حیوان )دیگر است انسان برای خود دارای اگاهی است و یک درجه بالاتر از اگاهی است -خود اگاهی ینی نسبت به همین خود اگاهی اگاهی داشته باشد                                                                                                

واژهایی که مارکس به کار میبرد : human))social being (موجود یا انسان اجتماعی )انسان نیازهایی دارد اگاهی پیدا می کند نسبت به این نیا زها و تلاش می کند این نیا زها را تعمیم     بخشد .     

فعا لیت :  مجمو عه تلاشهایی که انسان انجام میدهد خود را با جا معه وفق دهد که این مجمو عه ها ذهنی و عینی است .  3)رویکرد انسان شنا ختی و وجود شنا ختی :این موضوع الیناسیون است یعنی چطورانسان در برابر محصولاتی که خودش تولید میکند اسیر میشود یعنی در طبقه  بو رو ژوایی اجازه نمی دهد انسان به خود اگاهی برسد در این طبقه انسان یا کارگر دچار از خود بیگا نگی میشود یعنی کار برای خودش نیست بلکه برای سرمایه دار است  مثلا زیمل میگوید پول زدگی نوعی الینا سیون است -دورکیم در انومی به الینا سیون میر سد در زمان این 3 نظریه پرداز این احساس را داشتند که مشکل کار در سرمایه داری -صنعتی شدن و مدرنیته است       

  مارکس جا معه ای برایش مهم است که بدون طبقه باشد -و معتقد است که این ساختار ها هستند که طبقه در حین فرایند کار منجر به الینا سیون میشود .  

4) رویکرد سیاسی و جامعه شنا ختی :یعنی رویکرد وجود شناسی وفلسفی و انسان شناسی .سرمایه داری و اقتصاد سیاسی فرهنگ :جامعه شناسی مارکس روی اینها مانور میدهد

مو لفه های ان :کالا -سرمایه -مالکیت خصوصی -تقسیم کار است .راجع به کالا وقتی می گوید روی جا معه سرمایه داری است و جامعه سرمایه داری به دنبال سو د است    

مارکس می گوید :تا زمانی که کالا را با کالا معامله می کردیم مشکلات نبود -زمانی مشکل بوجود امد که اهریمنی به نام سرمایه به وجود امد -مالکیت خصوصی بوجود امد و ارزش افزوده بوجود امد یعنی سهم یا سود کارگر نصیب سرمایه دار میشود کل نظام سرمایه داری زندگی اش از روی این ارزش افزوده است  اگاهی طبقاتی وایدئولوژی وجود دارد با طعم سیاسی . 

مارکس  به خاطر تلفیق هوشمندانه سیاسی وجامعه شناسی نوعی بینش خاص را دارد -نوعی اقتصاد سیاسی جامعه شناسی( economy  political  sociolayical )   اقتصاد سیاسی با 2 چیز سرو کار دارد (1-تحلیل اقتصادی پدیده های سیاسی )  (2-تحلیل سیاسی 

پدیده های اقتصادی ) این 2 همدیگر را تا مین می کنند  اقتصاد سیاسی پل 2 سویه بین اقتصاد و سیاست است نه اقتصاد را معنی می کند و نه سیاست .هم اقتصاد و هم سیاست علم است . سیاست و اقتصاد را نمیتوان از هم جدا کرد چون در وا قعیت بهم گره خور دند  مانند عدالت وقتی توزیع ثروت است  این پدیده اقتصادی یک نقش سیاسی دارد. پدیده اقتصادی یک پدیده سیاسی است -درامد -تولید -مصرف و کالا جنسش اقتصادی است چون پیا مد سیاسی دارد و جزء بخش سیاسی است پس یک سویه تحلیل سیاسی است (تحلیل اقتصادی پدیده سیاسی )   

گرایش یا رویکردی به عنوان سیاسی 2 کار انجام می دهد 1-تحلیل اقتصادی تصمیمات سیاسی دولت  2-تحلیل سیاسی تصمیمات بازار .   

   اقتصاد سیاسی جامعه شناسی  یعنی با ید به خود جا معه نگاه کنیم .یعنی اقتصاد سیاسی که ملا حظا ت اجتما عی را در نظر می گیرد یا جامعه شنا سی که گرایش به سوی تحلیل جامعه سیاسی دارد  از نظر مارکس انهایی که مالکند یک طبقه را تشکیل می دهند و کار گران یک طبقه دیگر را تشکیل می دهند  .برای مارکس 2 طبقه وجود دارد  1 - حاکم  2 -محکوم    در هر جامعه 3 طبقه وجود دارد : 1-بالا  2-متوسط  3-پائین  خود این 3 طبقه به 3 طبقه تقسیم می شوند

  1- بالای بالا   2- بالای متوسط  3- بالای پائین  

در طبقه اجتماعی   مارکس ادمها باید میان 2 طبقه بالا یا پائین باشند  طبقه متوسط وجود ندارد .                                                                                                                بحث ایدئولوژی :بیشتر یک بحث جامعه شنا سی فرهنگی است .   مارکس معتقد به دو لت نیست و می گو ید نباید با شد مارکسیسستها نظریه مارکس را اصلا ح کر دند و می گو یند به هر حال هر نظا می نیاز به دو لت دارد پس باید داور بی طرف باشد  به نظر مارکس اگر طبقه ای لیا قت داشته با شد همان طبقه کار گر است.   

مارکس در مورد سرمایه داری :می گوید  حرص و طمع سرمایه داران را روز به روز سرمایه دار تر میکند در عوض طبقه پورولتالیا را فقیر تر می کند مارکس ارزو می کند نظام سرمایه داری فرومی پاشد و این طبقه پو رو لتالیا بالا می گیرد . مسائلی که برای مارکس مهم است اینکه در نظام سرمایه داری بر سر انسان بعنوان کنش گر چه می اید .  برای این 3 جامعه شناس (دورکیم -وبر - زیمل -)مدرنیته مهم است    

  دیالکتیک :منظور مواجهه 2 چیز با هم -پاسخ دادن به یک چیز -دو نوع گفتار -بعدا هگل از ان استفاده کرد :اصل بحث هگل این است :هر چیزی در درون خودش به وا سطه تکامل ضد خودش را پرورش می دهد -منتها نگاه بین این دو تز تبدیل به سنتز می شود  .این را مارکس بعنوان اقتصاد سیاسی خود قرار داد  از نظر مارکس و هگل و عام تر از منظر دیا لکتیک ها  2 مفهوم دارد :   1)-به معنای هستی شناسی :یعنی جهان را پر از تناقص و تضاد ببیند  2)-روش شناسی :برای کشف شناخت پدیده ها باید از روش دیالکتیک استفاده کرد یعنی تناقص و تضاد ها را کشف کنیم                                                        دیالکتیک تاریخ :تاریخ از رهگذر تضاد تکامل می اید و از همه مهم تر در مورد سرما یه داری بحث می کند  .  تاریخ محصول دیالکتیک است -یعنی تضاد و تنا قص ان را می سازد -

 

 

 

 

 

 

 

نظریه ج شناسی:

مولفه های  نظری:اجزاءو عناصر  اساسی تشکیل دهنده یک نظریه:

رویکرد (Approache):رهیافت شناخت و موضوعات .

یک نظریه کلان مارکس دارد  که در مولفه های  نظری  کار نوشت آمده است.

اگر با دید سیماتیک به این مولفه  ها نگاه کنیم  خواهیم دریافت  که هر مولفه در درون چندین رئیکرد است.

1-رویکرد فلسفی:که در ان مولفه توان انسانی  برای مارکس خیلی مهم است. که در این رویکرد  انسان مهم است  و انچه  که برای مارکس در ارتباط با انسان  مهم است  توان ها و پتانسیل های انسانی  مهم است.1-چه

2-چگونه می تواند با طبیعت  دست و پنجه نرم کند (ماتریالیست ها مارکس)

3-انسانها چه نیازهایی دارند کدام بخش اق،سیاسی و چه طور  تامین شده است.

آگاهی :معتقد است  تمایز انسان  از سایر موجودات  اگاهی و خود اگاهی است .اگاهی :شناخت  در ارتباط یا بیرون –خود آگاهی  :ماوراءآگاهی .

و موضوع  مهمی که در آگاهی است  بحث طبقه است که رابطه مستقیم  با اگاهی دارد.

فالیت :فعالیت هیی که انسان انجام  می دهد برای  رفع نیاز هایش،انسان  به عنوان موجود اج نیاز هایی دارد  و اگاهی دارد  به این نیاز  ها که برای برطرف کردن  انها فعالیت می کند.

فعالیت:مجموعه تاشهایی که انسان می کند  فعالیت است.1-ذهنی :تولید اق و کار و2- عینی

مارکس:کار

2-دو رویکردمکمل هم هستند :1-رویکرد  شناختی  و انسان شناختی (انسان شناسی فلسفی)که با وجود سر و کار دارد  همان اهمیتی که نظریه آنومی دورکیم  و نظریه عقلانی  شدن وبر و نظریه آگاهی فردی دارد  نظریه الیناسیون  مارکس هم به همان تبع

الیناسیون :انسان در شرایط  اج قرار می گیرد  در خود را نمی داند  از توانایی هایش  اگاه نیست  و از ماهیت  خود دور می شود.(هگلی).

منظور اصلی  مارکس از  الیناسیون :چگونه انسان  در برابر محصولاتی که خود  تولید کرده  است  اسیر می شود  چگونه زندگی  اج در دل نظام سرمایه داری  تحریف می شود  و طبقه بورزوزی به انسان اج(پروتاریا)اجازه نمی دهد  در تولید داخل باشند.

1-اولاانسانها فکر می کنند انچه تولید  می کنند خالقشان هستند.

2-انسانها اسیر قید و بند اج می شوند.

مثلا  کارگر در فرایند  الیناسیون  از کاری که می کند  بیزار است و از محصولی  که تولید می کند بیزار است .

پیامدهایش:

انسانها در روابط  کاریشان  بایکدیگر بیگانه هستند .

بین  خود و ماشین هیچ جدایی نمی دانی (پنچر شدم-بنزین بزنم)

آنچه مخلوق ماست به خالق  ما تبدیل شود پس آن است که الیناسیون می شود(پول که مخلوق ماست  به خالق ما تبدیل می شود).

بحث مشترک بین این 4 نظریه پرداز:مدرنیته ،صنعتی شدن  و سرمایه داری  است.

مارکس معتقد است  که این ساختار هاست که منجر  به این می شود  که انسان در دل فرایند ها  کار ناآگاهانه درگیر الیناسیون  می شود.

بعد باز اندیشی((Reflective

باز اندیشی:1-نظریه2-جامعه3-علم اج و مهمترین  کسیکه بر روی آن مانورداده  است گیدنز است.که به معنای تصحیح و تعدیل  ساختارها  و نهادها و کرکردهای اج در پرتو نظریه های  جدید و به صورت  دیالکتیکی  ترمیم نظریه ها با استناد  به تحولات  اج رخ داده .

نظریه های  اج دائم با جامعه  گلاویز هستند  و می خواهند  هر چه بیشتر به روز شوند  و برروی ساختار ها و نهادهای و کارکردهای اج تاثیر بگذارند.

مارکس:رادیکال و معتقد به تعویض و انقلاب  و زدن ریشه ها.

وبر و دورکیم:رفورمیست هستند اصلاح گر هستند و اعتقاد زیادی به ترمیم دارند  و لیبرال هستند.

زیمل:میانه رو و به طور مشخصی.

گیدتر به NSM معتقد است NEW Social Morement جنبش های  اج جدید  هابرماس-گیدتر (جنبش های اج جدید)نه ینکه  بر مسند  قدرت بنشیند نه فقط  اینکه تغییراتی صورت گیرد.

رویکرد سیاسی:نظام سرمایه داری :جامعه  ای که بر اساس محاسبات عقلانی  به دنبال بیشترین سود است  چگونه این سود  و سودگرایی کار می کند.

1-کالا:تا زمانیکه آدمها رابطه شان  کالا به کالا  بود مشکلی  نداشتند  وقتی تبدیل  شد به پول –کالا پول مشکلات شروع شد._نمکی ها-نون خشکی)نظام سرمایه داری  بها دادن به کالا  و عوامل  تولید  مالکیت  خصوصی و ارزش  افزوده(سود)مثال کفشی مارکس.که بعدا همگی اینها تبدیل به طبقه می شود.

1-روش نمونه پژوهی(مطالعه موردی):مثلا دکتر  که می رویم از کسی که شروع شده چی خوردی؟بدون اینکه  بخواهد  به بیمار  بعدی تعمیم دهد.

2-روش تطبیقی(مقایسه ای):دو جامعه شبیه به هم داریم  نه کاملا مطابق و مثل هم.

جامعه A:x       x

جامعه B  :  y    x  z

در جامعه y    :Bاحتمالا x موثر بوده است.حالا درنتیجه در می بابیم  که در این  دو جامعه شبیه تفاوت در yبوده است و y باعث تفاوت شده است.

3-روش میل :الف:روش اتفاق                      ب:اختلاف

موضوع*مکانیزم علی بکشیم(متغیرها)با فلش

-شرط لازم-کافی

-طرح همبستگی(رابطه جدول)

-از سه روش مطرح شده (روند پژوهی و -)اگر انتخاب کنیم چه می کنیم  و چگونه طرح می کنیم.

نظریه ج

فهرست تفصیلی –یان کرایب

مارکس :تقدم تولید

که این بیانگر  نظریه اقتصاد سیاسی  است که بیشتر این نظریه  به تولید از دید اقتصادی  می نگرد  و در حقیقت  این را می توان  نظریه اقتصاد سیاسی جامعهشناختی  می نامید.

Sociological    political    Economy

این بحث(اقتصاد سیاسی)با دو چیز سر و کار دارد:

1-تحلیل  اقتصادی پدیده های  سیاسی

2-تحلیل سیاسی پدیده های اقتصادی                اقتصادیóسیاسی

که مارکس آغازگر  اقتصاد سیاسی  است .یعنی  هر اتفاق سیاسی می افتد با اقتصاد سر و کار دارد  مثل عدالت :که در تقسیم آن به  اقتصاد  بر می خورد  ولی آن سیاسی هم است  زمانیکه با حکومت ها عنوان می شود  هنگامی می توانیم  تحلیل سیاسی  کنیم  پدیده های اق را هنگامی  که پای پیامد های سیاسی  و دولت  به میان می اید.

مثال:جهت جزء1:مثل 11 سپتامبر که پدیده ای سیاسی بود ولی تحریم هایی که به همراه داشت  با اقتصاد تحلیل  می شود.

و حالا که جامعه شناختی به آن  اضافه می شود  یعنی  اینکه نگاه کردن به اقتصاد و سیاست از منظر جامعه با توجه  به فرهنگ ها  ارزشها  و باور ها در جامعه.

مارکس اغازگر  و بنیانگذار اقتصاد سیاسی  است در حالیکه ان سه به این بحث نمی پردازند  و انها از روی اجبار  است اگر نیم نگاهی دارند  و رگه هایی کم  رنگی  دیده می شود  در نظر که در این  مقوله کمی  وبر نزدیک تر است  ولی مارکس آگاهانه  و از روی اختیار  به این بحث پرداخته است  دورکیم هم تا حدودی  در قسمت تقسیم کار به این بحث پرداخته است  .

وبر:طبقه اج تلفیقی است  از اق ،سیاست،فرهنگ می داند  در حالیکه  مارکس:طبقه اج فقط اق است.

ارزش مصرف(مارکس):یعنی کالا  تولید می شود  برای مصرف کردن.

ارزش مبادله:کالا تولید می شود  که به پول تبدیل شود نه به مصرف.

نظام پیشا سرمایه داری:

MàCàM

پول-کالا-پول

CàMàC

کالا-پول-کالا

هنر مارکس در توصیف نظام  سرمایه داری بود  و لرزش افزوده بود.

طبقه اج(مارکس):از نظر او دو طبقه بیشتر نیست  بالا و پایین .در طول تاریخ همه جوامع همین گونه بوده است یا بالا و یا پایین ،ارباب  و رعیت ،برزوازی و پروتالیا و ....فقط شکل آن  تغییر کرده است  ولی همه دو طبقه پیش نیست.

چرا در نظریه مارکس  افراد

برای مارکس  کلا غ ق فهم بود  که ادمها در طبقه  متوسط باشند شاید بتوان گفت  از نظر  او یا آدمها  طبقه بالا  یا پایین غیر از آن نیست .البته  هر چند  که خیلی  از جامعهشناسان  با نظر  مارکس مخالفند و معتقدند که سه طبقه وجود دارد بالا ،پاین،متوسط.حتی در درون این طبقات  هم باز خرده طبقاتی مایلند:بالا بالا،بالامتوسط،بالا پایین،متوسط بالا،متوسط متوسط،متوسط پایین –پایین بالا –پایین متوسط،پایین پایین.

مارکس اصلا به دولت اعتقاد  ندارد  و معتقد است  که دولت نباید  باشد ولی اگر  هم کسی شایسته و لایق حکومت کردن است  ان طبقه کارگر است.

مارکس:درنظام سرمایه داری  بر سر انسان  به عنوان  یک کنشگر چه می آید  ولی برای دورکیم مهم نیست  در نظام سرمایه داری  بلکه آنها جهان  مدرن  و مدرنیته  مهم است  و زیمل  و وبر  هم به همین ترتیب.

نظریه مارکس:تلفیقی از اق-سیاست-فرهنگ-و جامعه است (اقتصاد  سیاسی جامعه شناختی)

سه عامل اقتصادی مارکس:نیروی تولید –سازمان تولید

مارکس :رویکرد فلسفی  مارکس –ماترلیاسیم-دیالکتیک تاریخی

ماترلیاسیم:به معنای جنس عوامل تاثیر  گذار  بر فعالیتهای  اق-سیاسی اقتصاد است  که به ماده اصالت می دهد.

تاریخی:این نوع تاثیر گذاری  در طول تاریخ وجود داشته

دیالکتیک:مته زدن به تضادها و تناقض ها.

نظریه پارتو

پارتو برای اینکه بتواند علل منطقی را در نظر بگیرد الگوی خاص را انتخاب  می کند  که این الگو  متشکل  از وضع روحی  کنش گران  و افعال کنشگر و بیان این افعال و  اشکالات ،مثلث پارتو:ضلعA :وضع روحی یا ساختار زینتی  روانی کنش گر-ضلع B:خود کنش های منطقی و ضلع C:توجیه ان کنش های منطقی .مثلث را ضلعAرا بقایا حساب کنیم  غیر منطقی  را که برگرفته از بقایا است و ادمیان  سعی کردند  با توجه  به مشتقات  ان تلاش می کند.

دو مقوله  که پارتو بی رحمانه بع ان حمله می کند 1-سیاست 2-دین –اعتقادات  آدمیان  از نظر پارتو غیر منطقی است  .

بقایا:ساختار زیستی است  که فرازمان –فرامکان  و فراتاریخی  است  از منظر پارتو  ساختار روانی  و زینتی انسانها  ثابت مانده آن چیزی  که ثابت است و سست  است و رسوب شده ßاینها غرایز بشری  است  که در طول  تاریخ ثابت مانده .

2 نوع بقایا که برای پارتو  حیاتی است  1-غریزه تدابیر2-غریزه بقایای مجموعه ها

از نظر پارتو ساختار زیستی –روانی –کنش های  منطقی  از 2 طریق  شکل می گیرد-1-غریزه تدابیر2-غریزه بقایای مجموعه ها

غریزه تدابیر:عاملی که با استفاده  از عمق در پی انطباق دادن زندگی اجتماعی  با تحولات اجتماعی – در واقع عامل اصلی تعیین کننده  دگرگونی های اجتماعی ß نوآوری- اختراعات –کشف...

غریزه بقایای مجموعه:عامل اصلی  تعیین کننده ثبات و نظم اجتماعی است بعدا پارتو در جامعه شناسی  سیاسی که یکی از مهمترین  ان جامعه شناسی سیاسی است می گوید :عامل کینه است و غریزه تدابیر ß مکار هستند.

در حقیقت کسانی که از غریزه تدابیر  استفاده می کنند روباهان تاریخ هستند.

ولی کسانی  که از غریزه بقایا ی  شیران پر زوری هستند که مجبورند به زور متوسل ش.ند.

پارتو دوست دارد نقش مارکس  را بازی کند –دوست دارد یک عامل زیر بنا روبنا شود.

مشتقات :ایدئولوژی-باورها-لفازیهاو..

با استفاده از ان  سعی می کنند  رفتار منطقی  جلوه منطقی  می دهد –مشتقات  توجیهی  برای رفتار منطقی  هستند.

نوعی کریالیزم در پارتو است .پارتو  در منظر شیطانی شکل گرفت  و بر از کانت درس می گیرد –مارکس از هگل درس می گیرد برای رسیدن به هدف  از هر وسیله استفاده کردن (ماکرایانریم)می گیرند.

مشتقات ßهستی بی چون و چرا-هم معتقدند  مشتقات ایدئلوژی در خدمت مارکس

تودهMass                                          حکومتیElites

که کی از عوامل قابل فهم پارتوßچرخش نخبگان  است.

جامعه بشری مرکب از  2 حلقه است :حاکمان و محکومان –اقلیت و اکثریت

پارتو  به سراغ حاکمان می روند  کسانی هستند که در رشته خود بالاترین  امتیاز  و منفعت  را می توانند کسب کنند

جامعه دو دسته اند:1-نخبگان2-توده(غز نخبه).

1-بالاترین امتیاز  و نمره و پرستیژ را دارند –انسانی که شرافت نداشته باشد  نخبه محسوب نمی شود –کسی که می تواند یک بانک را بزند نخبه است –رئیس بانک که می تواند  احساس کند این نخبه است.

نخبگان دو دسته اند:1-حکومتی2-غیر حکومت

1-حکومتیßوارد عرصه حکومت می شوند یعنی سیاست

2-غیر حکومتیßنخبه هستند و لی وارد حوضه اقتصاد می شوند –نخبگان  در حوضه اقتصاد  نخبگان S,R هستند  یعنی اصلاحا اجاره بگیران  سفته بازن-نخبگان  که وارد سیاست هستند روباهان -شیرانßروباهان:مکاران  و قلدرهای  بی رحم هستند قدرت سیاسی  همیشه بین  روباهان  و شیران برقرار است –روباهان  چون مکارند بعد از مدتی جای شیران را می گیرند.

روباهانßاصلاح طلبßغریزه از تدابیر

شیرانßمحافظه کارانßغریزه بقایای مجموعه

روباهان زمانی که بیش از حد کار شوند  و احساس کنند  از خودشان زرنگ تر نیستند  و قلدران و شیران زمانی از بین می روند که بی رحمیشان به اوج برسد.

پارتوß معتقد است سرانجام در چرخش تحول نخبگان ه نخبگان غیر حکومتی هستند  و هم از توده در حالی که حکومتی ها  غاض هستند  از 2 طرف یا محافظه کار ند  که ریسک نمی کنند  .سفته بازان  سعی می کنند  نزول و غیره دهند  و مکارند  ومانند  روباهند که مکار هستند  و کم کم سرمایه دار بزرگ می شوند.مهمترین خطر توده ها  هستند که یک دوم سر در می آورند به گونه:در حالی که  روباهان و شیران  در بین توده  ها آدم های  هوشمند  به وجود می آورند.

پارتو  می گوید  این فلسفه تاریخ دهد روباهان  باید جای شیران  را بگیرند و شران جای روباهان را بگیرند.

رتیزر:دیالکتیک دو معنا دارد1-هستی  شناسی:جهان را پر از تناقض و تضاد می بیند

2-روش شناسی:برای شناخت  پدیده ها  باید از روش دیالکتیک  استفاده کرده یعنی تضاد ها و تناقض ها را کشف نماید و پدیده ها را  از هم تاثیر  می پذیرند  و تاثیر می گذارند.

مارکس :برای کشف این جهان باید  تناقض ها و تضادها  رادید.

تز(These)سرمایه داری

ê

Anti-These(انتی تز)پرولتار

ê

سنتزSynthese-سوسیالیزم

 

تقسیم کار دورکیم

تقسیم کار ( (Division of labour

                در جوامع امروزی افراد در انواع مشاغل گوناگون کار می‌کند که با توسعة صنعت پدید آمده است. در فرهنگهای سنتی اکثریت مردم به یک فعالیت اصلی اشتغال داشتند- گردآوری خوراک یا تولید خوراک و پیشه‌های مثل نجاری، سنگ‌تراشی، آهنگری، بنایی و در جوامع بزرگتر معمول گردیده است.

                از نظر دورکیم جامعه‌شناس فرانسوی جوامع نخستین دارای همبستگی مکانیکی یا خودکار (mechanical solidarity) هستند که از مجموعه‌ای از خانواده‌ها یا خرده واحدهای اجتماعی دیگر با مشخصه‌های مشترک تشکیل شده که اغلب از نظر اقتصادی خودکفا بوده و قادرند نیازهای تولیدی و مصرفی خود را تأمین کنند. علاوه بر این مردمان نخستین دارای وجدان جمعی (colective consience) یعنی کلیتی از اعتقادات و عواطف مشترک در میان شهروندان معمولی. که قواعد اخلاقی برای ایجاد همبستگی اجتماعی در این مجموعه اعتقادات (وجدان جمعی) تجلی پیدا می‌کردند.

                از نظردور کیم جوامع باید تغییر کنند و تغییر نیز می‌کنند و در جامعة سالم و بهنجار (Normal) مقرراتی که اساس همبستگی را فراهم می‌کند به اقتضاء زمانه تحول می‌یابد.

                به نظر او در گذر زندگی اجتماعی از دوران نخستین به عصر سرمایه‌داری جدید، همبستگی مکانیکی که بر اساس همانندی و وجدان جمعی بود، از هر سو و خاصه از سوی تقسیم فزایندة کار مورد هجوم قرار می‌گیرد و نشان می‌دهد که تقسیم کار نیرویی اساسی در تکامل تاریخی ساختارهای اجتماعی است. جوامع جدید از افرادی تشکیل یافته‌اند که تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند و در زندگی روزانة خود به فعالیت‌های تخصصی مشغولند و هنجارها و ارزشهای متفاوتی راهنمای رفتار شخصی آنهاست.

                در اینجا وجدان جمعی نمی‌تواند حافظ همبستگی باشد، زیرا که وجدان شخصی یعنی تأکید بر تمایز فردی، به طور فزاینده‌ای در اذهان مردم بروز می‌کند. با این وجود وجدان جمعی کاملاً محو نمی‌شود اما به صورت پند و اندرز و ضرب‌المثل در می‌آید.

                از نظر دورکیم با تضعیف همبستگی مکانیکی و ایجاد همبستگی جدید ارگانیکی (Organic solidarity) کارکرد تقسیم کار همبستگی بر اساس عدم تشابه است. افراد و گروه‌هایی که بسیار تخصصی شده‌اند دیگر خودکفا نیستند و برای بقا خود باید همکاری کنند و به یکدیگر متکی هستند (گراب، 1381، ص 4-102).

                در جوامع جدید کار به تعداد بی‌شماری مشاغل مختلف تقسیم می‌شود که افراد در آن تخصص دارند، در یک اقتصاد صنعتی تقسیم کار در سه بخش اصلی یعنی بخشهای یکم، دوم و سوم صورت گرفته است. صنایع بخش یکم صنایعی‌اند که شامل گردآوری یا استخراج منابع طبیعی می‌شوند شامل کشاورزی، معدن، جنگل و ماهی‌گیری. در مراحل نخست توسعة صنعتی بیشتر کارگران را می‌توان در بخش یکم یافت. با افزایش استفاده از ماشین‌آلات و احداث کارخانه‌ها، نسبت زیادی از کارگران به بخش دوم کشانده می‌شوند. این گروه شامل صنایعی‌اند که مواد خام را به کالاهای ساخته شده تبدیل می‌کنند. بخش سوم به صنایع خدماتی اطلاق می‌شود، مشاغلی که به جای تولید مستقیم کالا، خدمات به دیگران ارائه می‌کنند مانند پزشکی، آموزش و (گیدنز، 1373،‌ص 518).

                بر اساس تمایز میان این سه بخش که البته شاخص نسبتاً غیر دقیقی است. این امکان را فراهم می‌کند که میان انواع مختلف جوامع فرق قائل شویم. در کشورهای جهان سوم، حدود سه چهارم نیروی کار به کشاورزی اشتغال دارند و بقیه به طور مساوی میان صنعت و خدمات توزیع شده‌اند، در کشورهای صنعتی، نسبت اندکی به تولید کشاورزی اشتغال دارند، مثلاً در بریتانیا کمتر از 2% در بخش کشاورزی کار می‌کنند در حالیکه در 1851 حدود 22% (همان).


اشکال تقسیم کار از نظر دورکیم

1- شکل بهنجار تقسیم کار؛ (Normal Division of labaur)

                منظور دورکیم از کارکردهای مثبت تقسیم کار شکل آرمانی و بهنجار آنست. هنگامی تقسیم کار بهنجار است که مقررات اخلاقی صحیحی راهنمای کنش متقابل افراد باشد و دستیابی به پایگاه‌های اجتماعی عادلانه صورت گیرد. تقسیم کار هنگامی اخلاقی است که افراد با خویشتنداری با هم برخورد کنند و از تعهدات خود در مقابل یکدیگر و کل جامعه آگاه باشند. تقسیم کار هنگامی عادلانه است که افراد از فرصتهایی برابر برای دستیابی به پایگاه‌های اجتماعی برخوردار باشند و متناسب توانایی‌ها و علایق فردی اشخاص باشد. نقص هر کدام از این اصول باعث پیدایش تقسیم کار نابهنجار می‌گردد. عدم وجود قواعد اخلاقی کافی، تقسیم کار آنومیک را بوجود می‌آورد، در حالی که بی‌عدالتی منجر به تقسیم کار اجباری می‌شود (گرب، 1381، ص 105).

2- شکل آنومیک تقسیم کار (Anomic Division of labour)

                هر گاه تقسیم کار نتواند پیوندهای میان افراد را تعریف کند، عدم کنترل اخلاقی یا آنومی حادث می‌شود. در این نوع تقسیم کار به جای ایجاد همبستگی، منجر به نتایج عکس می‌شود که در آن تعهدات مقابل نادیده گرفته می‌شوند و در پی آن کشمکشی روی می‌دهد که از هیچ قانون و قاعده‌ای پیروی نمی‌کند. مثلاً هنگامیکه سرمایه‌داران و کارگران بر ضد هم برانگیخته شوند و هیچ کدام مصالحه نکنند پیامدهای آن بحرانهای صنعتی و بازرگانی است که با تضاد بین سرمایه‌دار و کارگر توأم است. و نهایتاً تقسیم کار آنومیک است، راه حل این معضل این است که هر فرد باید نقش خود در تقسیم کار را به بهترین صورت ممکن انجام دهد و تعهدهای خود را نسبت به جامعه به خاطر بسپارد. نقشهای افراد از نظر اهمیت یکسان نیست اما مادامی که آنها حس تعهد و مشارکت داشته باشند یعنی حس کنند برای تحقق هدفی مشخص کار می‌کنند و خدمتی انجام می‌دهند. کم کم جنبه‌های آنومیک تخفیف می‌یابد (همان، ص 106).

3- شکل اجباری تقسیم کار (Obligatory Division of labour)

                به نظر دورکیم از بین بردن آنومی بوسیلة قواعد اخلاقی برای جوامع خوب ضروری است. اما قواعد به تنهایی نمی‌تواند تمام موارد نابهنجار را که همبستگی اجتماعی را به مخاطره می‌اندازد از میان بردارد. یعنی صرف وجود قوانین کافی نیست زیرا که گاه خود قوانین علتی برای ضرر و زیان‌اند. گاه ممکن است قوانین با اخلاقیات تطابق نداشته باشد یا مناسب زمانه نباشد و فقط به این دلیل حفظ شده که به نفع افراد خاصی است که قادرند آن قوانین را بوسیلة فریب و زور و یا با توسل به سنت پابرجا نگاه دارند، که اعمال این قوانین منجر به تقسیم کار نابهنجار می‌شود که دورکیم آنرا شکل اجباری تقسیم کار می‌نامد. در جامعة جدید بنیان اصلی اخلاقیات و همبستگی اجتماعی، رشد و شکوفایی فردگرایی است، یعنی شکوفایی آزادانة نیرویی اجتماعی که درون هر فرد وجود دارد. در تقسیم کار بهنجار، خود واقعی فرد که شامل توانایی‌های ویژه و استعدادهای ذاتی وی است، مجال رشد کردن می‌یابد.

                در این نظام، افراد به جایگاه مناسب خود در جامعه دست می‌یابند و به خواسته‌های خود می‌رسند و در عین حال توانایی خود را برای رفع حوایج جامعه به حداکثر می‌رسانند، ولی در تقسیم کار اجباری، افراد قدرتمند بر حسب منافع شخصی و خودخواهی عمل می‌کنند و با قواعد خود، پایگاه برتر خود را حفظ و دیگران را وادار به اجرای نقشهایی می‌کنند که با در نظر گرفتن تواناییها و علایق آنها، مناسب و عادلانه نیست. با وجود این، شرایط اجباری تا اندازه‌ای قادر به ایجاد همبستگی است ولی به صورت ناقص و مسئله‌ساز و خطر فروپاشی نهایی آن را تهدید می‌کند. در چنین نظامی خیر جامعه و اکثر شهروندان، تابع اهداف خود خواهانة عده‌ای معدود است (همان، ص 108).

                جنگ طبقاتی یکی از پیامدهای این نوع تقسیم کار است که در آن طبقه‌های پایین سعی می‌کنند نقشی را که عرف و قانون به آنها تحمیل کرده تغییر دهنده و طبقه حاکم را از مالکیت محروم کنند، و به اصطلاح نحوة توزیع نیروی کار بپردازند.

                دورکیم می‌گوید در این تقسیم کار تحمیلی فرد و جامعه به درستی به منافع خود نمی‌رسند، لذا نابرابری بیرونی باید به هر قیمتی شده از بین برود زیرا که همبستگی ارگانیک را به خطر می‌اندازد و برای بقا جامعه مخاطره‌آمیز است. در چنین شرایطی بدترین بی‌عدالتی، ناممکن ساختن تضاد و نپذیرفتن حق افراد برای مبارزه کردن است (همان، ص 109).

کارل مارکس و بحران سرمایه‌داری

به دنبال اعلام ورشکستگی "لیمن برادرز"، یکی از بزرگترین بانک‌های ایالات متحده، روزنامه گاردین چاپ لندن نوشت که اگر کارل مارکس زنده بود از آشوب امروز در نظام سرمایه داری به ذوق می‌آمد، زیرا در بحرانی که سراسر نظام مالی جهان را فرا گرفته، برخی از نظریات خود را محقق می‌دید.

در آلمان فروش آثار کارل مارکس، به ویژه اثر کلیدی او "سرمایه‌‍" بالا رفته است. بنگاه انتشاراتی "کارل دیتس" در برلین خبر می‌دهد که از زمان آشکار شدن بحران فراگیر مالی جهانی، فروش آثار پیشوای کمونیسم سه برابر شده است.

در آلمان حتی رأس نظام مالی کشور، یعنی پر آشتاین‌بروک، وزیر دارایی، در گفتگویی با هفته نامه "اشپیگل"، اعتراف می‌کند: "مارکس خیلی اشتباه نمی‌کرد: یک سرمایه‌داری لگام‌گسسته، آن گونه که ما شاهدش بودیم، دست آخر خود را نیز می‌بلعد."

اقتصاد مارکسی: دماسنج بحران

کارل مارکس بیش از هر متفکر دیگری در تاریخ علم اقتصاد درباره بحران در نظام سرمایه‌داری اندیشیده و قلم زده است. هسته مرکزی در اندیشه‌ پایه‌گذار "سوسیالیسم علمی" در نقد نظام سرمایه‌داری آنست که بحران، همزاد این نظام است و سرانجام آن را به سوی زوال و نابودی می‌کشاند.

مارکس که در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن نظمی تازه بود، تصمیم گرفت نظریات سیاسی خود را با داده‌های اقتصادی مستدل کند. او که پس از شکست انقلابات ۱۸۴۸ در رشته‌ای از کشورهای اروپایی، از سکونت در بیشتر کشورهای اروپای غربی منع شده بود، به ناچار از سال ۱۸۴۹ به لندن رفت و تا پایان عمر در این شهر زندگی کرد. در انگلستان او فرصت یافت که با دوری نسبی از فعالیت سیاسی، به مطالعه دقیق علم اقتصاد بپردازد. او هر روز به کتابخانه "بریتیش میوزیوم" می‌رفت و تمام وقت به مطالعه متون، اسناد و مجلات اقتصادی می‌پرداخت و یادداشت برمی‌داشت.

پیش از نگارش کار بزرگ "سرمایه"، مارکس مجموعه بزرگی از یادداشت‌های خود را به عنوان "گروندریسه، یا کارپایه‌ نقد اقتصاد سیاسی" به رشته‌ تحریر در آورد، که مدتها پس از مرگش در سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ نخستین بار در اتحاد شوروی (سابق) چاپ شد. این اثر که به فارسی نیز ترجمه شده، شالوده کتاب سرمایه و به طور کلی سنگ‌بنای وجه اقتصادی مارکسیسم به شمار می‌رود.

نقد سرمایه‌داری کلاسیک

به نظر مارکس بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمایه است، و ثابت ماندن در حکم مرگ آن است. او تلاش می‌کند ثابت کند که این رشد تا ابد ممکن نیست و در جایی به رکود و سپس بحران می‌کشد و آنگاه است که ساعت مرگ سرمایه فرا می‌رسد.

مارکس برای خود وظیفه‌ای سترگ در نظر گرفته بود: او قصد داشت در اثری یگانه، تمام ویژگی‌ها، جوانب، روابط و موازین نظام سرمایه‌داری را تحلیل و نقد کند. کتاب سرمایه جا به جا با داوری‌های هیجان‌آمیز و شعارهای تند و تیز سیاسی آمیخته است، با این حال اثری بسیار پرمغز و پیچیده است. اغلب پیروان مارکس نه متن مفصل اصلی، بلکه متن فشرده و ساده شده‌ آن را می‌خوانند، زیرا بیشتر به استنتاجات سیاسی آن نظر دارند.

از نظر بخش‌بندی و عرضه مطالب نیز سرمایه بیش از حد لزوم مغلق و پراطناب است، و از نظم و سیاقی روشن و سنجیده دور است. اما با وجود این کاستی‌ها، "سرمایه" حتی برای کارشناسان مخالف مارکسیسم، اثری کلیدی در نقد نظام سرمایه‌داری کلاسیک، تحلیل ساختارها و تشریح مشکلات آن به شمار می‌رود.

کتاب سرمایه، علم بحران

جلد اول سرمایه تنها در هزار نسخه به سال ۱۸۶۷ در هامبورگ منتشر شد. (مارکس در سال ۱۸۸۳ درگذشت.) جلد دوم سرمایه در سال ۱۸۸۵ و جلد سوم آن در سال ۱۸۹۴ به همت دوست و یاور او فریدریش انگلس انتشار یافت.

بعدها از یادداشت‌های تکمیلی مارکس، کتابی به عنوان "تئوری‌های ارزش اضافی" تدوین شد، که گاه از آن به عنوان جلد چهارم سرمایه نام برده می‌شود. این اثر نیز به ساز‌وکار نظام سرمایه‌داری و نقد آن اختصاص دارد.

جلد اول کتاب سیر طولانی سرمایه را در طول تاریخ دنبال می‌کند: از نخستین وجوه مبادله، پیدایش و رواج پول تا بالاترین جلوه‌های سرمایه خالص انحصاری. مارکس اشکال سرمایه، مدارج گوناگون و مراحل دگردیسی آن را به تفصیل و با مثال‌های فراوان توضیح می‌دهد.

سرمایه از سه مرحله می‌گذرد: پولی، تولیدی و کالایی. سرمایه پولی در ورود به بازار کار، با نیروی کار و وسایل تولید همراه می‌شود، و به صورت سرمایه تولیدی یا سرمایه بارآور در‌می‌آید. سرمایه تولیدی با تولید کالا به سرمایه کالایی متحول می‌شود. کالا با ورود به بازار به نوبه خود، پول فراهم می‌آورد که باز بخش اعظم آن به سرمایه پولی بر می‌گردد و آن را با شتاب و شدت بیشتری به حرکت می‌اندازد. به نظر مارکس این سیر دورانی، مدام تندتر و پیچیده‌تر می‌شود.

 

پویایی و رشد دایمی سرمایه

در روند رشد سرمایه و بازتولید آن، مارکس مراحلی مانند تجمع، انحصار و تمرکز را تشریح می کند. سرمایه تولیدی از آغاز دو بخش دارد: ثابت و شناور ‌(ناپایدار). سرمایه شناور است که کار را به استخدام می‌گیرد (با تمایز میان کار مجرد و کار مشخص، کار مولد و غیرمولد). با ارزشی که بر اثر کار (یک نیروی اجتماعی) پدید می‌آید و به صورت کالا مجسم می‌شود، یک "ارزش افزوده" برمی‌گردد که سرمایه را باز هم فربه‌تر می کند. مارکس شکل‌های گوناگون ارزش افزوده یا اضافی را به صورت مفصل و فنی توضیح می‌دهد.

سرمایه در روند رشد خود، با دینامیسمی درونی و وقفه‌ناپذیر مدام رشد می‌کند و مانند توده بهمن، مدام بزرگتر می‌شود و تمام موانع را از سر راه بر می‌دارد، یا "آنها را می‌بلعد تا خود فربه‌تر شود، و وقتی دیگر مانعی نبود، سرانجام خود را می‌بلعد." به نظر مارکس بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمایه است، و ثابت ماندن در حکم مرگ آن است. او تلاش می‌کند ثابت کند که این رشد تا ابد ممکن نیست و در جایی به رکود و سپس بحران می‌کشد و آنگاه است که ساعت مرگ سرمایه فرا می‌رسد.

سرمایه دمادم تضادهای درونی خود را می‌آفریند، که در بحران‌های اقتصادی تظاهر می‌یابد. تضاد اصلی که سرنوشت سرمایه را رقم می‌زند، تضادی است که میان سرشت جمعی نیروی کار برای تولید ارزش اضافی (سرچشمه سرمایه) و شکل فردی مالکیت ابزار تولید و محصولات تولیدی در می‌گیرد. همین تضاد است که سرانجام رشد سرمایه را به بن بست می‌کشد و ناقوس مرگ آن را به صدا در می‌آورد.

بحران در ذات سرمایه

جلد دوم بار دیگر از فرایند تولید سرمایه‌داری سخن می‌گوید و از بازسازی فراگرد دورانی و بی‌پایان سرمایه (از روند تبدیل سرمایه به کالا تا مرحله سرمایه به سرمایه و...) تا برخی از جوانبی که در جلد اول کتاب مسکوت مانده بود: انواع تولید (تولید کالا و مواد مصرفی تا تولید افزار تولیدی)، اشکال سود و بهره و...

مارکس نکته‌ای را یادآور می‌شود که برای درک بحران‌های نظام مهم است: در فراگرد بغرنج انباشت سرمایه، پس از تراکم و تمرکز و انحصار، بخشی از نقدینه خود را از روند تولید آزاد می‌کند و به صورت سرمایه خالص مالی به جریان می‌افتد. انبوهه‌ ثروت فردی بر کل روند تولید چیره می‌شود و بر سیر آن تأثیر می‌گذارد. اصل "کمترین سرمایه برای بیشترین بهره" رقابت طبیعی کار با سرمایه را به رقابت شدید سرمایه با سرمایه متحول می‌کند. هرگاه سرمایه به سودی هم ارز با موازین مشخص رقابت در بازار دست نیابد، کل نظام دچار بحران می‌شود.

مارکس بار دیگر نتیجه می‌گیرد: "انحصار سرمایه برای شیوه تولیدی که خود با آن و تحت‌تأثیر آن شکوفا شده، به صورت مانع رشد در می‌آید. تضاد میان تمرکز وسایل تولید از سویی و سرشت اجتماعی نیروی کار از سوی دیگر به حدی می‌رسد که همنشینی آنها دیگر در پوسته‌ سرمایه‌داری نمی‌گنجد. این پوسته سرانجام می‌ترکد."

مژده‌ی نابودی سرمایه‌داری

جلد سوم سرمایه به پدیده‌ها و کارکردهای مشخص نظام سرمایه‌داری بر پایه‌ی داده‌ها و گزاره‌های نظری دو جلد پیشین کتاب می‌پردازد. روابط کاری و موازین دستمزد، مناسبات تولید و توزیع و مصرف، رقابت بنگاه‌های مالی و تجارتی، سرمایه گذاری در زمین و املاک غیرمنقول و سرانجام مقاومت مزدبگیران به صورت مبارزه متشکل طبقاتی...

مارکس از جمله توضیح می‌دهد که با پیشرفت فنی، تناسب میان سرمایه ثابت و سرمایه شناور به سود اولی به هم می‌ریزد، در حالیکه بیشترین سود همیشه از بخش دوم ناشی می‌شود. با پایین آمدن میزان سود، انگیزه‌ تولید افت می‌کند، و سرمایه از رشد و تکامل، یعنی عنصر حیاتی خود دور می‌افتد. علایم بیماری به صورت رشته‌ای از عارضه‌های اقتصادی و اجتماعی ظاهر می‌شود. سرانجام با یورش گورکنانی که سرمایه‌داری خود آفریده است (پرولتاریا) ناقوس مرگ آن به صدا در می‌آید.

مارکس فروپاشی قطعی حکومت سرمایه را مژده می‌دهد: "هر نظم تاریخی در تکامل جامعه، پایه‌های مادی سامانه‌ای برتر را فراهم می‌آورد. هر شکل اجتماعی در مرحله معینی از کمال، جای خود را به نظمی بالاتر می‌دهد. هنگامی که تضاد میان مناسبات توزیع ثروت، که بازتاب شکل تاریخی مناسبات تولیدی هستند، با نیروهای تولید و ظرفیت‌های تولیدی به نهایت برسد، تعارض دامنه و ژرفای بی‌سابقه‌ای پیدا می‌کند. در این حال برخوردی قطعی میان تکامل مادی تولید و شکل اجتماعی آن پدید می‌آید." مارکس این شرایط را زمینه‌‌ای برای انقلاب اجتماعی می‌داند.

مارکس و دنیای ما

واقعیت این است که مارکس آثار خود را در دوره کلاسیک سرمایه‌داری، در نقد نظرات آدام اسمیت و داوید ریکاردو و سایر اقتصاددانان قرن نوزدهم نوشته بود

آیا نظریات مارکس به درک و تحلیل یا گره‌گشایی از بحران فراگیر کنونی کمکی می‌کند؟ پاسخ را باید در پرسشی دیگر جست: آیا از جامعه‌ای که مارکس توصیف و نقد کرده، امروزه اثری باقی مانده است؟

برخی از ژرف‌نگری‌های کتاب سرمایه هنوز روشنگر است: برای نمونه این نظر که رشد سالم و متوازن سرمایه بر پایه‌ تولید مداوم ارزش استوار است. برای مارکس کار انسانی تنها سرچشمه‌ هرگونه ارزشی است. سرمایه‌داری بر تولید ارزش متکی است، اما در نظمی آشفته و مهارگسسته، شیوه‌های انحرافی و تقلب‌آمیز رواج می‌یابد که سودآوری را بدون هیچ ارزشی ممکن می‌سازد. بورس‌بازی و معاملات بی‌پایان با اوراق بهادار...

در بورس هیچ ارزش تازه‌ای تولید نمی‌شود، همان ارزش ثابت است که مدام میان بورس‌بازان دست به دست می‌شود و قیمت صوری آن بالاتر و بالاتر می‌رود. اما این رشد "پفکی" حد دارد؛ در جایی حباب می‌ترکد. گرایش نئولیبرال که از اوایل دهه ۱۹۸۰ در نظام مالی رواج یافت، نه تنها با این بی بندوباری کاری نداشت، بلکه آن را تشویق نیز می‌کرد.

واقعیت این است که مارکس آثار خود را در دوره کلاسیک سرمایه‌داری، در نقد نظرات آدام اسمیت و داوید ریکاردو و سایر اقتصاددانان قرن نوزدهم نوشته بود. از آن نظم اقتصادی امروزه چیز زیادی باقی نمانده است. مناسبات پولی و امور بازار در جهان امروز با قواعدی یکسره متفاوت با قرن نوزدهم کار می‌کنند. بازبینی‌های متوالی در ساز و کار سرمایه‌داری، به ویژه با نظریات کینز در نیمه اول قرن بیستم، سرمایه‌داری را به ضوابطی معقول مجهز ساخت و به آن سیمایی متعادل‌تر داد، که در عین تأمین رشد اقتصادی، تعادل و تعامل اجتماعی را نیز تا حد زیادی امکان‌پذیر می‌سازد.

از بدبختی و تیره‌روزی مخوف قرن نوزدهم، یعنی زمانی که زحمتکشان "چیزی جز زنجیرهای اسارت خود" را نداشتند، نیز چیز زیادی نمانده است.

در میان آثار کارل مارکس، نوشته‌های اقتصادی او بیشترین حجم را دارد، اما امروزه کمتر به این آثار مراجعه می‌شود، به این دلیل ساده که دوران آنها سپری شده است. رهنمودهای اقتصادی مارکس نیز، یا هرگز جامعه عمل نپوشیده و یا هرجا تحقق یافته، با برنامه‌های اقتصادی فرمایشی، چیزی جز فساد و رکود و ورشکستگی به بار نیاورده است.( نقل از علی امینی نجفی- بی بی سی)

                                                                                                                                        :  سایت  مرجع

http://www.iranamerica.com/forum/archive/index.php/t-۹۹۹.html